🌷💔داداش‌ابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_هشتم #ویشکا_2 نرگس جان رنگ روت پریده می خوای بریم بیمارستان یک سرم بزنی ؟ نه گلم خوبم پس بزا
خانم دهقان شما روز پنجشنبه هفته ی گذشته کجا بودید ؟ سرم زیر انداختم نگاهم به کفش های اسپرت طوسی رنگم خیره شد زیر لب زمزمه کردم پایگاه سروران احمدی نگاهی متعجب به من کرد کدام پایگاه ؟🧐 پایگاه ترنم های نوجوان داخل خیابان ضابط زاده سروان احمدی سری تکان داد ادامه بدهید ما مشغول برگزاری جشن بودیم که ناگهان گوشی خانم شریفی زنگ خورد بعد از پاسخ حال ایشان بد شد و ایشان را به بیمارستان منتقل کردیم تا این که متوجه شهادت همسرشان شدیم 😔 قطرات اشک روی صورتم جاری شد آه تلخی کشیدم بیچاره نرگس چقدر برای جشن اشتیاق داشت و این که ... سروان احمدی وسط حرفم پرید شایان مقدم ارتباطش با چگونه است ؟ دلشوره ی عجیبی گرفتم این قضیه چه ربطی به شایان دارد ؟! یاد دو شب پیش در پارک افتادم با صدای سروان به خودم آمدم حواستون هست چی گفتم بله شایان پسر عمه ی من هست ما رابطه خانوادگی گرمی با هم داریم البته مدتی هست ارتباطم با او قطع کردم مطمئنید ؟ چطور؟! پس این گزارش تماس ها چه می گویند سروان احمدی پرینت تماس ها را روی میز جلوی من قرار داد شایان بیشترین تماس را با من داشت و پاسخ نداده بودم ببینید پسر عمه ی شما مضنون به قتل آقای ناظری هست😱 اتاق دور سرم چرخید دستم را به صندلی گرفتم حرف های سروان احمدی مثل پتکی بر سرم کوبیده می شد و شما به دلیل ارتباط نزدیک با آقای مقدم باید تحت نظر باشید سروان احمدی با دست اشاره کرد می تونید تشریف ببرید بلند شدم چند قدمی برداشتم که سوالی ذهنم را درگیر کرد ببخشید چطور به شایان مضنون شدید دلیل خاصی دارد ؟ بله ایشان در فرانسه و ایران علیه جمهوری اسلامی تبلیغ می کند پلیس ایران مدت ها در پی دیتگیری ایشان هست و بخاطر شرایط اینترپل کمی زمان برد از کلانتری خارج شدم در فکر فرو رفتم چطور به نرگس بگویم قضیه این طور شده ؟ یا این به خانواده چه بگویم !؟ در این فکر بودم گوشی موبایلم زنگ خورد نگاهی به شماره کردم چشمانم برق زد درست لحظه ای که انتظارش را نداشتم شادی عمیقی در دلم ایجاد شد نویسنده :تمنا😘❤️😍 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---