یک بار دگر غروب آدینه اذان مغرب شد و شانه ی موذن لرزان در عمق صدای اوست بغضی که مهش مانده پس ابر و اوست دلخون از آن بگشوده دهان به شکوه از بی کسیش صدها گله دارد از زمین و ز زمان گویا که در این ترانه ی غم انگیز با او شده هم نوا تمامی جهان خواند عظم البلا پس از تکبیرش از پرده برون فتاده اسرار نهان از ضیق به ارض خواند و منع سما از قطع رجا و خواهد او از جانان بی یار جهان جهنمی ویران است یا رب فرج نگار ما را برسان ای عسکری او از این اذان عاجز شد غافل ز امام خود از این بیش نمان ۳مرداد۹۹ https://eitaa.com/daftareshereman