آزادی بخاطر پدرش !
همه شنيده ايم كه حاتم طائى از مردان سخاوتمند و جوانمرد تاريخ است ، او در طائف زندگى مى كرد و از قبيله طّىّ بود، و در حال كفر از دنيا رفت .
او دخترى بنام سفانه داشت كه بانوئى باشخصيت و مهربان و بزرگ منش و سخاوتمند بود، اين دختر، در جنگ حنين و طائف كه در سال هشتم هجرت در سرزمين طائف ، بين مسلمين و مشركان واقع شد، در اسارت سپاه اسلام درآمد.
اين دختر با جمال و با كمال را وقتى به مدينه آوردند، هنگامى كه رسول اكرم (صلی الله علیه وآله ) را ديد، درخواست آزادى خود نمود
و در ضمن گفتارش عرض كرد:
من دختر بزرگ خاندانم هستم ، پدرم ، اسيران را آزاد مى كرد، به مستمندان كمك مى نمود، مهمان نواز بود و گرسنگان را سير مى كرد، و افراد اندوهگين را شاد مى نمود، اطعام مى كرد، بلند سلام مى نمود، و هيچ گاه درخواست نياز نيازمندى را رد نمى كرد، اين مرد، حاتم طائى بود و من دختر او هستم .
رسول اكرم (صلی الله علیه و آله ) فرمود:
اين صفات ، از صفات مؤمنان است ، اگر پدرت مسلمان بود، براى او از درگاه خدا طلب آمرزش مى كردم
سپس او را آزاد كرد و احترام شايانى به او نمود و فرمود: دست از سفانه برداريد، كه پدرش مرد كريم و بزرگوار و شريف ، و داراى ارزشهاى اخلاقى بود.
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى