يكى از افراد ناباب نجف به نام عَبْدِ فرّار كه خيلى شرور بود و مردم از او واهمه و ترس فراوان داشتند، روزى وارد صحن مطهّر اميرالمؤمنين- عليه السّلام- مى‏ شود و نزديك مرحوم آخوند ملا حسین قلی همدانی-رحمه ‏اللَّه- مى ‏ايستد. آخوند از او مى‏ پرسد: نامت چيست؟ مى‏ گويد: من را نمى‏ شناسى؟ من عبد فرّار هستم. آخوند مى‏فرمايد: «أمن اللَّه فررتَ أم مِن رسوله؟» از خدا فرار كرده‏ اى يا از رسول خدا؟ آن مرد با شنيدن اين سخن به فكر فرو مى‏ رود و به خانه باز مى‏ گردد. روز بعد آخوند به شاگردانش مى‏ گويد: به تشييع جنازه يكى از اولياء اللَّه برويم. پس با هم به منزل عبد فرار مى‏ روند و مى‏ بينند كه مرحوم شده است، چون از خانواده‏اش علت فوتش را مى‏ پرسند، مى ‏گويند: ديروز حالش خوب بود از منزل بيرون رفت و برگشت، شب تا به صبح ناليد و گريه كرد و از دنیا رفت . 📚پاسداران حريم عشق، ج‏4، ص: 289