▪️زندگی طلبگی در قرن یازدهم
بخشهایی از زندگینامۀ خودنوشت سید نعمت الله جزائری (3)
🔹طلاب در گرمای تابستان شبها به بام مدرسه میرفتند ولی من درِ حجره را میبستم و شروع به مطالعه و تحشیه و تصحیح مینمودم تا مؤذن نزدیک صبح مناجات میکرد و من صورتم را بر روی کتاب میگذاشتم و لحظهای میخوابیدم تا آفتاب طلوع میکرد. آنگاه تا ظهر به تدریس میپرداختم و چون مؤذن اذان ظهر میگفت بلند میشدم و به درس میرفتم و درس میخواندم.
🔹بسا که سر راه گردهای نان از دکان نانوایی میگرفتم و در راه میخوردم و اغلب اوقات نان هم نمییافتم تا شب میشد و بارها میشد که نمیدانستم چیزی خوردهام یا نه و چون خوب فکر میکردم درمییافتم که چیزی نخوردهام.
🔹چون اغلب برای مطالعه چراغ نداشتم غرفهای بلند گرفته بودم که درهای متعدد داشت. در آن مینشستم و زیر نور ماه کتابم را میگشودم و میخواندم و چون ماه دور میزد دری دیگر را که رو به ماه داشت میگشودم و کتاب میخواندم. دو سال همین کار را میکردم تا چشمانم ضعیف شد و تا کنون هم ضعف چشمانم باقی است.
🔹درسی داشتم که حواشی آن را در زمستان بعد از نماز صبح مینوشتم و از شدت سرما از انگشتانم خون جاری میشد و من ملتفت نمیشدم.
📚زندگی طلبگی در قرن یازدهم، کامران فانی.
🔅دوستان خود را از طریق نشانی زیر به کانال مرکز پژوهشهای تاریخ اسلام دعوت کنید (بازنشر مطالب کانال فقط با ذکر نشانی کانال مرکز و ذکر منبع جایز است): ⬇️⬇️
@chsiqs