#داستان_آموزنده
🔆سوزاندن دعوتنامه مرموز اجنبى
در ماجراى جنگ تبوك (كه در سال نهم هجرت واقع شد) مسلمانان طبق فرمان اكيد پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) بسيج شدند و براى جلوگيرى از دشمن به سوى سرزمين تبوك (نواحى شام ) حركت كردند، سه نفر از مسلمانان بنام هاى ؛ مراره ، هلال و كعب بن مالك ، بدون عذر، از رفتن به جبهه سستى نمودند.
هنگامى كه پيامبر (ص ) و مسلمانان ، به مدينه باز گشتند، پيامبر (ص ) دستور داد: ((هيچكسى حق ندارد با سه نفر مذكور، تماس بگيرد.))
اين دستور قرار گرفتند و سرانجام توبه حقيقى كردند، و با نزول آيه 117 و 118 سوره توبه ، قبولى توبه آنها اعلام گرديد.
نكته جالب اينكه : خبر در فشار قرار گرفتن اين سه نفر به همه جا پيچيد، پادشاه غسان كه مسيحى بود، توسط يكى از بازرگانان مسيحى ، مخفيانه براى كعب ، نامه نوشت و او را به پيوستن به كشور خود، دعوت كرد، كعب ، در آن هنگام كه شب و روز با گريه و زارى ، از خدا مى خواست تا توبه اش را قبول كند، روزى در مدينه عبور مى كرد، ناگهان ديد يك نفر از بازرگانان مسيحى شام ، سراغ او را مى گيرد، به او گفت : ((كعب من هستم )).
بازرگان مسيحى ، نامه اى به او داد، كعب نامه را باز كرد؛ ديد كه پادشاه غسان ، در آن چنين نوشته است :
اى كعب ! به من خبر رسيده كه رهبر شما (پيامبر) به تو ستم نموده در صورتى كه خدا تو را در هيچ سرزمينى ، بى ارزش ننموده است به ما بپيونديد، كه با شما برادرى و برابرى مى كنيم .
هنگامى كه كعب ، آن نامه را خواند، گريه كرد و گفت : ((كار من به اينجا كشيده شده و آنقدر پايين آمده كه بيگانه در دين من طمع نموده است و مى خواهد مرا مسيحى كند))، آنگاه به عنوان اظهار تنفر از آن دعوت ، و صاحب نامه ، آن نامه را در ميان آتش تنور انداخت و سوزانيد. به اين ترتيب ، شاگردان پيامبر (ص ) در برابر چراغ سبز بيگانگان ، مى ايستادند، و بيگانه را در نفوذ بر آنها، ماءيوس مى نمودند.
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚
@Dastan 📚✾