❤🌺❤🌺❤🌺❤🌺
بسم الله الرحمن الرحیم
#قسمت_هشتاد_پنجم
#شهدا_راه_نجات
°°راوی زینب°°
باهول رفتم خونه
-مااااماااان
مامان از تو آشپزخونه : زینب چته 😡😡 چرا صداتو گرفتی سرت
-خب دعوا نکن
تو مطمئنی زن عموی زهرا بود ؟
مامان:بله خودش گفت، تازه گفت زهراجان با ما میان
نفسم بالا نیومد
رفتم تو اتاقم
خدایا علی میخاد چیکار کنه 😭😭
شماره زهرا گرفتم
-الو سلام زهراجان خوبی؟
زهرا:سلام عروس خانم خوبی؟
-زهرا یعنی چی ؟
علی آقا میخاد چیکار کنه ؟
زهرا:خواستگاری
برو اون روسری آبی با کت و شلوار سفیدتو بپوش
ما ۷:۳۰شب اونجاییم
فعلا یاعلی
وضو گرفتمو رو به قبله نشستم
شروع کردم به خوندن زیارت عاشورا
با هر سلام اشکام جاری میشد
زیارت عاشورا که تمام شد ساعت ۵بود
بلند شدم رفتم اماده شدم
خدایا خودت کمکم کن
#ادامه_دارد..
نام نویسنده: بانو.....ش
آیدی نویسنده
🚫کپی به شرط هماهنگی با نویسنده حلال است
📖📚📖📚📖📚📖📚📖
❤🌺❤🌺❤🌺❤🌺
#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662