🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹 🌹🌹 قسمت ۳۹ 🌹🌹 🍎 سمیه به آقای مسلمانی گفت : 🌷 شما مطمئنی مرضیه بوده ؟ 🍎 مسلمانی گفت : ☀️ خیلی شبیه ایشون بوده 🍎 سمیه گفت : 🌷 با پای خودش میرفته 🌷 یا به زور و اجبار ؟! 🍎 مسلمانی گفت : ☀️ چیزی که دیدم ، اجباری در کار نبوده 🍎 سمیه گفت : 🌷 ازش عکس هم گرفتید ؟! ☀️ مسلمانی گفت : بله 🍎 مسلمانی ، موبایلش را در آورد ؛ 🍎 و عکس هایی که از مرضیه گرفته بود را ، 🍎 به سمیه نشان داد . 🍎 سمیه گفت : 🌷 عکسا زیاد واضح نیستن . 🍎 سپس محمودی گفت : 🌸 دو احتمال وجود داره : 🌸 یا خودش بوده یا خودش نبوده 🌸 اگر خودش بود ، 🌸 باز چند احتمال وجود داره : 👈 یا خیلی اتفاقی رفته اونجا 👈 یا برای خرید مواد رفته اونجا 👈 یا اینکه ، از خودشونه 🍎 سمیه گفت : 🌷 امکان نداره مرضیه موادفروش باشه 🌷 من با همه مواد فروشا صحبت کردم 🌷 هیچ کدوم ، اسمی از مرضیه نیاورده 🍎 محمودی گفت : 🌸 به هر حال ؛ 🌸 الآن اونا می دونن که شما ، 🌸 همون دختر پوشیه پوش هستین . 🌸 پس باید صبر کنیم و منتظر باشیم 🌸 شاید بخوان از مرضیه ، 🌸 به عنوان طعمه استفاده کنند . 🍎 دو روز بعد ، سمیه در نمازخانه ، 🍎 مشغول مطالعه و خواندن دعا بود 🍎 که دختری به نام سارا آمد و گفت : 🔥 من مرضیه را در پارک دیدم 🍎 سمیه ابتدا به اتاق بسیج رفت 🍎 و به آقای محمودی و بچه های بسیج ، 🍎 این خبر را رساند . 🍎 آقای محمودی گفت : 🌸 خانم سیاحی ! 🌸 ممکنه این یه تله باشه 🌸 صبر کنید با هم بریم . 🍎 آقای مسلمانی گفت : ☀️ این فکر خوبی نیست ☀️ اونا الآن می دونن که خانم سیاحی ، ☀️ همون دختر پوشیه پوشه ☀️ اگه تله ای در کار باشه ، ☀️ پس جون هر دوی شما در خطره 🌹 ادامه دارد ... 🌹 ✍ نویسنده : حامد طرفی 📚 @dastan_o_roman ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📲 کانال محتوای تربیت کودک 🇮🇷 @amoomolla