🌹
داستان دختر پوشیه پوش 🌹
🌹🌹 قسمت ۴۴ 🌹🌹
🍎 سمیه تصمیم گرفت
🍎 که خودش طعمه ای باشد
🍎 تا به عنوان یک دختر فریب خورده ،
🍎 به آن مرد آمریکایی فروخته شود .
🍎 به خاطر همین ؛
🍎 پلیس ، به یکی از واسطه های قاچاق گفت :
🚥 به اون آمریکائیه پیغام بده
🚥 که یک دختر رو می خوای بهش بفروشی
🚥 وای به حالت اگه حرف زیادی بزنی
🚥 یا بخوای رمزی حرف بزنی
🍎 واسطه ، با تماس های زیاد ،
🍎 پیغام خود را ، به مرد آمریکایی رساند .
🍎 و طبق قرار ،
🍎 سمیه را تحویل یک مرد ناشناس دادند .
🍎 آن مرد ناشناس نیز ،
🍎 سمیه را به مرد دیگر تحویل داد
🍎 و آن مرد نیز ،
🍎 سمیه را در یک اتاق زندانی کرد .
🍎 بعد از چند ساعت ، مرد آمریکایی آمد
🍎 و به جای پول ،
🍎 به آن دو مردی که سمیه را تحویل گرفتند
🍎 شلیک کرد و آنها را کشت
🍎 تا هیچ شاهد و اثری ، از خود به جا نگذارد .
🍎 چند ساعت بعد ، یک آقای دیگر آمد
🍎 و سمیه را ،
🍎 به یک مکان دور ، نزدیک مرز ، برد .
🍎 سمیه را به یک خانه بردند
🍎 و در اتاقی که چند دختر دیگر نیز ،
🍎 در آنجا زندانی بودند ، زندانی کردند .
🍎 در تمام این مدت ،
🍎 پلیس ها ، محل سمیه را ،
🍎 از طریق ردیابی که
🍎 در بدنش جاسازی شده بود ،
🍎 پیدا می کردند .
🍎 و صدای او را نیز ، می شنیدند .
🍎 روز بعد ، قبل از طلوع آفتاب ،
🍎 همه دختران را ،
🍎 با کشتی به کویت فرستادند
🍎 و از کویت ، آنها را به آمریکا بردند .
🍎 سپس آنها را ،
🍎 به یک ساختمان تحقیقاتی بزرگ ،
🍎 تحول دادند .
🍎 دختران ، پشت سر چند دکتر و مامور ،
🍎 حرکت می کردند
🍎 و خوشحال بودند که از ایران آزاد شدند
🍎 و خیال می کردند
🍎 که در آمریکا و در این آزمایشگاه ،
🍎 به همه اهدافشان می رسند .
🍎 و پیشرفت می کنند .
🍎 ناگهان ، وارد سالن بزرگی شدند .
🍎 که پر از قفس بود .
🍎 درون بعضی از آن قفس ها ،
🍎 یک دختر زندانی بود
🍎 و در بعضی از آن قفس ها ،
🍎 چند دختر زندانی بودند .
🌹
ادامه دارد ... 🌹
✍ نویسنده : حامد طرفی
📚
@dastan_o_roman
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📲 کانال محتوای تربیت کودک
🇮🇷
@amoomolla