💠
خدمت بیمنت
بیقرار شدم. بیقرار غمی بزرگ که دیگر غمی بزرگتر باقی نمیماند. شاید میدانست که میرود و برای خداحافظی، مانند امامش، ساعتها خواهرانش را بیجواب گذاشت. شاید گمنامی را از امام رضا میخواست و هزار شاید دیگر…
عاشقانه خودش را فدای اسلام کرد و از خودش گذشت تا ما بمانیم. رفت، اما رد پایش را باقی گذاشت تا ما ادامه دهیم. رفت، ولی باقی گذاشت مردانی که خون در رگ غیرتشان به جوش آمد. رمز ورودش به شهادت همین اخلاص، ایثار و شهامت بود.
او به گفته خودش، قاسمهایی را پرورش داد که هر کدام در این میدان یک حاج قاسم خواهند بود. او خادم بود، نه فقط برای حرم، بلکه برای جهان. آری، امام رضا میدانست که روز شهادتش، زمین و آسمان در حرمش به گریه افتادند و زائری باقی نماند تا روز پیدا شدنش.
آری، خبر سنگین بود، اما سنگینتر خبر سوختنش بود که تنها انگشترش را برای ملت باقی گذاشت تا یادگاری باشد از بزرگمردانی که روحشان از جسمشان هزاران برابر توفیق خدمت دارد. آری، امام رضا میخواست او را در حرمش خاک کنند تا مردم بدانند که همنشینی با امام نصیب هر کس نمیشود. او راضی بود به رضایت خدا که به این مقام نائل شد."
#شهید_خدمت
#دفترچه_یادداشت_داستانا✍️
https://eitaa.com/dastana_yadashtha