حکایت اصغرساربان بدبخت 😂👇😂👇😂👇😂👇 اوضاع مالی یه مملکتی پشت کوه قاف خیلی بی ریخت بود.😒 شاه اون مملکت نشست خوب فکر کرد ببینه چه خاکی باید سرش بریزه.🤔 بعد از چند روز فکر کردن ،وزیرش رو صدا کرد و به وزیر دستور داد، که تمام شترهای کشور را به قیمت ۱۰ سکه طلا بخرد.😲🐫 وزیر تعجب کرد و گفت اعلیحضرت حتما بهتر می‌دانید که اوضاع خزانه اصلا خوب نیست و ما هم به شتر نیاز نداریم . شاه گفت: فقط به حرفم گوش کن و مو به مو اجرا کن.🤨 وزیر هم اصغر ساربون، که کارش ساربونی شترهای دربار بود رو صدا زد و فرمان حاکم رو به اون ابلاغ کرد.🧐 اصغر ساربون هم شترها🐫 را به این قیمت خرید. شاه گفت: حالا اعلام کن که هر شتر را ۲۰ سکه میخریم.😳 وزیر هم بواسطه اصغر ساربون چنین کرد و عده دیگری از مردم شترهای خودشان را به حکومت فروختند . یواش یواش کار سخت شد و مردم برای فروش شترهاشون هجوم می آوردندوشلوغ میکردندو چند بار چاقو کشی شدو چند نفر زیر دست وپا نفله شدند.🤨 جناب وزیر به اصغر ساربون گفت: اصغر بشین یه فکری بکن این کار خرید شتر ها یه نظم ونسقی بگیره. یک روز که وزیر با اصغر ساربون رفته بودند گرمابه و اصغر ساربون داشت پشت جناب وزیر رو کیسه میکشید و سخت در فکر بود، یهو یک فکر بکری به مغز اصغر ساربون خطور کرد.💡🤩 ویکهو همونجوری با یه لنگ خیس از گرمابه پرید بیرون و فریاد زد: یافتم ، یافتم ، یافتم باید خرید شتر رو ببریم تو بورس.🤩😍 مردم بروند کد بورسی بگیرند و بروند بشینند تو خونشون و بصورت آنلاین شترهاشون رو بفروشند.🖥️ جناب وزیر گفت باریکلا اصغر برو ببینم چکار میکنی دفعه بعد خرید شتر ها رو بردند تو بورس و قیمت رو ۳۰ سکه اعلام کردند و عده‌ای دیگرازمردم وسوسه شدن که وارد این عرصه پرسود بشوند و شترهای خود را بفروشند. کار به جایی رسید که مردم آفتابه مسی و زیلو و گیوه و خرت وپرت شون رو🏺🧷🧹 میفروختند که با پولش شتر بخرند وبفروشن به دولت و پولی به جیب بزنن. به همین ترتیب دولت قیمت ها را تا ۸۰ سکه بالا برد و مردم کلی به خریت دولت خندیدندو تمام شترهای مملکت را به دولت فروختند شاه به وزیر گفت حالا اعلام کن شترها رابه ۱۰۰ سکه می خریم.😱 وزیر که از فرمان شاه شاخ در آورده بود ، گفت : قربان دیگر هیچ شتری در مملکت وجود ندارد همه را خریده ایم! شاه گفت: اشکالی ندارد به اصغر ساربون بگو شترهایی که خریدیم را تو بورس به ۹۰ سکه به مردم بفروشد.😨 از طرفی هم به مردم بگید برای اینکه بیخودی شتر ببر ، شتر بیار نشه، دولت هیچ شتری تحویل مردم نمیده ، بلکه فقط سهام شتر فروخته میشه . 😜 وزیر گفت : آخه قربان... شاه گفت آخه بی آخه .. دستور رو اجرا کن. مردم که دیگه هیچ شتری در بساط نداشتند ، یهو دیدند که یک نماد گمنامی داره سهام هر شتر رو به قیمت ۹۰ سکه تو بورس میفروشه و هم زمان دولت ، سهام شتر رو ۱۰۰ سکه میخره ،اول کلی به حماقت دولت خندیدند و به طمع سود ۱۰ سکه بار دیگر حماسه آفریدند و هجوم بردند و سهام تمام شترهایی که خودشان با قیمت های پایین به حکومت فروخته بودند را دوباره خریدند.🤣🤣🤣🤣🤣 اما امامردم تا آمدند سهام شترهایی رو که از یک نماد گمنام خریده بودند ۹۰ سکه، به دولت بفروشند ۱۰۰سکه، دیدند که بورس سقوط کرده و قیمتا داره میکشه پایین. یه روز دو روز یه هفته دوهفته قیمت سهام شتر رسید به قیمت پهن شتر.😂😂😂😂😂😂😂 مملکت ریخت به هم مردم ریختند دم در سازمان بورس وسطل آشغال آتیش زدن. وزیر آمد پیش شاه گفت : قربان.... شاه گفت : قربانو مرض .... قربانو کوفت.... گوش کن ببین من چی میگم شاه به وزیر گفت: فردا به همه اعلام کنید ؛ با برسی های انجام شده معلوم شد که تقلب ها و دزدی هایی در بورس شتر شده ودر همین رابطه اعضای باندی که سرکرده آنها ( الف- سین) است دستگیر شده اند. "اصغر ساربان"😂😂😂😂😂 القصه اصغر ساربون بیچاره دستگیر و به عنوان عامل اصلی این نابسامانی ها در میدان اصلی شهر به دست جلاد گردن زده شد تا موضوع خاتمه یافته ومردم بدانند دولت چقدر دغدغه مردم را داره و چقدر دست پاکه.🤥🤥🤥 مردم هم نه پولی دیدند ونه شتری 🐫🤥🐫 ضرب المثل "شتر دیدی ندیدی" از همون موقع باب شد. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir