لبخند زدم و با خوشحالی گفتم: _جدی خوشبخت بشی عزیزم عکسش ببینمممم پریسا اخم مصنوعی کرد گفت: _نه دیگه الان میاد ببینش.. ابرو بالا انداختم و گفتم:تو هنوز تغییر نکردی دلت واسه حرص دادن منو مبینا مثل اینکه تنگ شده هااا پریسا کشدار گفت :خیلیییییی یکم نشستیم حرف زدیم که همه مهمونا امدن پریسا رفت دوست پسرش بیاره منو مبینا نشسته بودیم مثل بز به بقیه نگاه میکردیم فیلم بردار اورده بودن برنامه این بود که همه سمت در ورودی بریم تا پریسا با دوست پسرش وارد بشن کلی فیلم بگیره دقیقا من سمت در ایستاده بودم که با دیدن کسی که پریسا تو بغلش بود خشکم زد امکان نداشت این پوریا باشه کت شلوار مشکی براقی پوشیده بود دستشو پشت پریسا گذاشته بود با لبخند بهش نگاه میکرد هرکسی چیزی میگفت بیشتر دخترا با حسادت پریسا نگاه میکردن و محو زیبایی پوریا شده بودن اما نمیدونستن پوریا چقدر ادم مغروری هست‌.... سریع به خودم اومدم من که اونو دوس نداشتم؟ داشتم؟ نه معلومه که نداشتم من عاشق اون گاو نیستم به جهنم که دوست دختر داره... سرم رو بلند و خنثی به اون دو چشم دوختم حرص دار گفتم _چقدر ی ادم میتونست گاو باشه چقدر سری به نشونه تاسفم تکون دادم نویسنده: نرگس بانو✨ هرگونه کپی حرام و پیگرد قانونی دارد❌ ♥️🖤♥️ •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh