﷽ شمع با برکت مادرم به تلاوت قرآن مجيد علاقه زيادى داشت و غالبا در شبانه روز هفت جزء تلاوت مى نمود و شبهاى ماه رمضان را نمى خوابيد و مشغول تلاوت قرآن و دعا و نماز بود. شبى در شمعدان به مقدار يك بند انگشت شمع باقيمانده بود و ما مى توانستيم در خارج از منزل شمع بیاوریم، ولی چون از طرف حكومت قدغن شده بود كه كسى نبايد از خانه اش خارج شود و اگر كسى را در كوچه وذبازار مى ديدند او را به زندان مى بردند و جريمه مى كردند ، مادرم به روشنایى همان مقدار از شمع مشغول تلاوت قرآن مجيد شد. به خدا سوگند ! كه تا آخر شب كه مادرم قرآن و دعا مى خواند شمع تمام نشد و از نمازش كه فارغ شد مشغول سحرى خوردن شديم باز تمام نشد. همين كه صداى اذان صبح بلند گرديد رو به خاموشى رفت و تمام شد و خلاصه يك بند انگشت شمع به مقدار نه ساعت براى ما به بركت مادرم روشنايى داد. منبع 📚: داستانهای شگفت، آیت الله دستغیب ┈••✾◾️◼️⬛️◼️◾️✾•┈ •✾▪ @dastankoutah▪️ ✾•