#خاطره
#داستان_واقعی_زندگی_من
همین هفته روز شنبه صبح زود بچه ها را راهی مدرسه کردم و خودم هم رفتم حوزه علمیه
از بسیج استادی تشریف آورده بودند و در مورد امیرالمومنین علی علیه السلام صحبت میکردند و اینکه چرا حضرت علی اینقدر مظلومند
یه صحبت ایشون خیلی اذیتم کرد
یعنی خیلی شرمنده شدم 😔
گفت جرج جرداق مسیحی بعد از اینکه حدود ۶۰۰ بار نهج البلاغه را مطالعه کرد کتاب
امام علی صدای عدالت انسانی را نوشت خود نویسنده میگه کشورهای حوزه خلیج فارس و مصر از من خواستند در مورد شخصیتهای دیگه مثلا عمر بنویسم ولی من نپذیرفتم نه اینکه بخوام بگویم او بد است یا خوب...من پس از علی کسی را شایسته نوشتن ندیدم تصمیم گرفتم جز در مورد علی ابن ابی طالب ننویسم 😍🌼
انقلاب علی انقلاب انسانی، اجتماعی، فکری و فرهنگی بود
بین دو جبهه فسق ،قتل و برده و مرگ از یک طرف و جبهه دین و رحمت و عدالت و انسانیت و آزادی حیات فاصله زیادی بود موظف شدم جبهه علی ابن ابی طالب که خالص ترین جبهه هاست را مورد بررسی قرار دهم و
این چراغ راهم شد👏👏👏
استاد گفت حضرت علی انسان کاملند چرا چون هم اسلام اجتماعی و هم اسلام فردی در ایشان بالاترین مرتبه را دارا بود
چرا یک شاعر مسیحی ۶ هزار بیت شعر در وصف امیرالمومنین علی علیه السلام میگه ؟؟؟
چون اونها به گوهر وجودی آقا امیرالمومنین دست پیدا کردند و من و توی بچه شیعه اصلا این گوهر را نمیشناسیم😔😔
یه حرف دیگه که خیلی دلم شکست این بود که تو یه زمان کوتاهی طوری شد که مردم تمام احادیث پیامبر در مورد حضرت علی را فراموش کردند ، شأن نزول آیه هل اتی را فراموش کردند ، انا مدینة العلم و علی بابها را فراموش کردند و طوری شد که نعوذ بالله بر بالای منبر پیامبر جان و نفس پیامبر را برای بالابردن عمل عبادیشون لعنت میکردند 😭😭
و این به خاطر
عدم امام شناسی و دشمن شناسی مردم بود
جای جلاد و شهید عوض شد 😔😔😔
اومدم خونه غذای بچه ها را دادم و خواب برد
بعد از حدود یک ساعت از خواب بیدار شدم تو قفسه سینه ام احساس درد کردم گفتم حتما برق رفته و پکیج خاموش بوده بدنم یخ کرده ولی هوا خوب بود و آفتاب توی اتاق پیچیده بود و سردم نشده بود
به هر حال پا شدم کارهام را انجام دادم شام برا شب تهیه کردم نمازم را خواندم و منتظر آقامون شدم 😊
کمی در بدنم لرز احساس میکردم
و خیلی وحشتناک عرق کردم
به بچه هام گفتم هوا گرمه پکیج را خاموش کنیم ؟گفتند نه مامان ما سردمونه😢
پس چرا من اینقدر عرق کردم 🤔
شام خوردیم و من شروع کردم به خواندن یه کتاب
خیلی زود خسته شدم 😕
رفتم بخوابم احساس کردن نفسم سخت بالا میاد خوابیدم ولی چه خوابیدنی از شدت عرق همه بدنم خیس شد حتی خیسی به تشکم هم رسید موهام خیس بود مثل وقتی از حمام خارج میشیم
عرق سرد سرد🥶😨
رفتم آب بخورم نشد صاف بایستم دولا دولا رفتم سمت ظرفشویی خواستم لیوان بردارم لرزش دستام به حدی بود که نمیشد لیوان به دست بگیرم😣 اومدم شیر آب را باز کنم بازم لرزش دستم اجازه نداد فقط میلرزیدم ؛نه از شدت سرما نمیدونم چی بود ؟ شوهرم و بچه هام عجیب به خواب عمیقی فرو رفته بودند,صداشون زدم بیدار نشدند
وسط سالن فقط میلرزیدم و عرق میریختم . به خودم گفتم:
شب اخرته یه استغفار حسابی و درست درمون بکن و اگه اجل مهلتت داد برو بچه هات و شوهرت را ببین .😔
فقط یه ذکر یادم بود
یا اکرم الاکرمین
میگفتم و مسافت تا اتاق بچه ها را با لرز شدید و دولا دولا راه رفتن طی کردم نشد بوسشون کنم شوهرم را هم دیدم ازشون خدا حافظی کردم 😭😭😭😭