یک الگوی خوب برای شخصیت پردازی
موراکامی در جنگل نروژی، شخصیتی به نام ناگاساوا را از زبان راوی داستان اینطور توصیف میکند:
«برخی از جنبههای شخصیتی ناگاساوا به شدت با همدر حال تضاد بودند. اگرچه گاهی اوقات شیفته مهربانی های او شده بودم اما بدجنسی و بیرحمی را نیز در وجودش شاهد بودم. او دارای طبع بلند بود و همچنین یک انسان غیر قابل تغییر با روحیه محکم. او قادر بود آینده را بسازد و حتی اگر قلبش به یک باتلاق تنهایی تبدیل میشد، هرگز خوشبینیهایش را از دست نمیداد. از همان ابتدا این مشخصههای ضد و نقیض را در او شاهد بودم. متاسفانه او در جهنم مخصوص خودش زندگی میکرد.»
همهٔ ما در رویارویی با آدمها شاهد چنین تضادها و تناقضهایی هستیم اما چرا وقتی داستان مینویسیم، شخصیتهایمان تنها یک بعد دارند؟ برای پرداخت شخصیتهایی دارای گوشت و پوست، باید تناقضهای وجودیشان را به مخاطب نشان بدهید. ابعاد شخصیت باعث جذابیت او میشود و این تضاد در رفتار یا سرشت شخصیت است که توجه مخاطب را جلب میکند.
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇