دریافتیم‌ که باید به این ایمان برسم که من دیگر خود نیستم. بلکه من جلوه ای از او هستم. نزدیک ترین مثال برای جلوه هم، مثال دریا و موج دریا است. فکر کنید و این بحث را رها نکنید. باید نشست و فکر کرد و به خود تلقین کرد که تو جلوه ای، تو موجی،‌ تو هیچ چیز نیستی! و با همه ی اینها که گفتید اگر کسی تعریفتان را کرد و دلتان خواست بیشتر بگوید معلوم میشود که هنوز با توحید فاصله دارید. اما اگر تمرین ها به جایی رسید که اگر تعریف بکنند و نکنند برایتان تاثیری نداشته باشد، چون خودتان را جلوه می بینید و خودیتی برای خودتان سراغ ندارید، در این مرحله شخص از شرک خارج شده و به یک توحید می رسد. این جا شخص در سلوک و صراط است. انسان چرا ریا می کند؟ چون هم خودش را می بیند و هم دیگری را! دو تا شرک است. اول خودش را می بیند می خواهد کار برایش بشو، پس این حب نفس هست. ودیگری را می بیند و او را منشا اثر می بیند و می خواهد او را وادار کند که این کار را برای او بکند . پس جلوه ای در کار نیست، دم از استقلال است، و شرک است. این امور را از علائمش باید شناخت. می گویند هر شیئی با آثارش شناخته می شود . اگر هنوز در کارها ریا هست، هنوز جلوی دیگران نمازش را بهتر می خواند و شتاب زدگی اش کمتر است و.....این هنوز خود را می بیند. باید برگردد و روی همین اصل کار کند. اول انسان اشکال را دیده و بعد می آید در دعاها. در دعا ها ممکن است چند تا دعای کلیشه ای بکند. گفتیم دعا سه مرحله دارد یک مرحله ی قال، یک مرحله ی حال و یک مرحله ی استعداد . و دعا تا در مرحله ی قال و گفتار است. اجابت ندارد. چون با حقیقت گفته نمیشود . اگر به مرحله حال رسید که خودش خود به خود به مرحله ی استعداد می رسد صد در صد اجابت است. گاهی ما فقط دعا می کنیم و دعایمان قال است. اما اگر این مساله برایمان یافتنی شد، چه چیز یافتنی شد؟ اینکه اشکال کار کجاست. فهمیدید که من اگر ریا می کنم هنوز خودم را می بینم. حتی اگر گناه در زندگی من هست. من گناه را برای چه کسی می کنم؟ برای خدا یا برای خودم است. این حدیث رسول اکرم که حب النفس راس کل خطیئه هست ، شما هیچ لغزشی نمی کنید مگر اینکه منشاء آن حب نفس است. 📚استاد سعادتفر @davat_namaz