پـدر ، ارادت خاصـی بـه حـاج آقـا داشـت. ایـن را از خاطـرات کودکـیام هـم بـه خاطـر دارم. هـر وقـت حـاج آقـا بـه خانـه مـا میآمـد، چشـمان پـدر روشـنی خاصـی پیـدا میکـرد و دو زانـو روبـروی حـاج آقـا مینشسـت و انـگار بهتریـن لحظـات زندگـیاش را میگذرانـد. هیـچ موضـو ع مهمـی
پیـش نمیآمـد، مگـر اینکـه پـدر بـا حـاج آقـا مشـورت میکـرد.
بزرگتـر کـه شـدم، گاهـی، در خلوتـی، بـا هـم همکلام میشـدیم و از علت آن رفتارها میپرسـیدم، میگفت: پسـر جان، در خانه خیلیهـا را زدیـم، هیـچ جـا خبـری نبـود.
هـر چـه میخواسـتیم در خانـه اهـل بیـت و خادمیـنِ ایـن خانـه پیـدا کردیـم. از اینجـا هـم جـای دیگـری نمیرویـم. ایـن را با تمـام وجـودش میگفت.
ارادت و خضـو ع بـه ایـن بـارگاه بهتریـن ارثی اسـت که از پدرم برایم مانده، از خدا خواسـته ام مـن هم ارث خوبی بـرای فرزندانم بگذارم... .
📚 کتاب زندگی من و فرزندم با یاد نماز نوشته خانم هنزایی
#دوشنبه
#دوره_دوم_رشد (دبستان)
#رکوع در نماز
@davat_namaz