در یک نگاه کلی همه ی معاصی که از انسان سر می زند، همه به خاطر حب نفس است. آنچه را خدای سبحان دستور داده برای اوست. اما آنچه را من برخلاف دستور خدای سبحان عمل می کنم می شود برای خودم. اگر انسان دید در زندگیش گناه وجود دارد معنی اش این است که حب نفس دارد. این حب نفس یک عنوان کلی است و فروعاتی از آن منشعب می شود . از جمله فروعات، رذایل اخلاقی هستند. مثلا حسد : چرا من باید حسادت داشت باشم؟ چون خودم را می خواهم و حب نفس دارم. میخواهم دیگری نباشد و این نعمت را نداشته باشد و من داشته باشم پس این می شود حسد. حسد آرزوی زوال نعمت برای دیگری است. بخل : امساک از بخشش می کنم. ریا : می خواهم خودم را در دل دیگران جا کنم. دروغ : چون امری را برای خود می خواهد و می بیند اگر راست بگویم به ضرر خودم است. غیبت : چون خودم را دوست دارم. دفاع از خود را با غیبت نشان می دهم. هر کدام از این رذائل اخلافی منشأش حب نفس است. حتی نسبت به افکار افکار باطله منشأش حب نفس است یک فکر گناه می کند چون می خواهد خودش لذت ببرد. و در عوض معرفت النفس هم انفع المعارف است. وقتی فهمید جلوه است و چیزی نیست که خود را بخواهد، از تمام قیود راحت می شود. این در آخرین مراحل معنوی اتفاق می افتد. یکی از تعلقات نفسانی ما همین بدن است و آخرین مراتب این است که از تعلق این بدن هم خارج می شود. تعلق به نفس هم بر می گردد به این حب نفس. من فکر می کنم : من این بدنم . چون فکر می کنم من این بدنم و این را دوست دارم در نتیجه همه چیز را برای این می خواهم. هر چیز با این مخالف هست را دوست ندارم. نیازهای بدن را به آن می دهد ولی این غیر از تعلق به این بدن است. می فرمایند: برای تطهیر باطن شناخت اینها و طهارتش مهم است. از آنجایی که این حجابها و نجاسات باطنی امور خاص خودشان هستند،حسد، بخل، حقد، کینه، اینها هر کدام یک درمان مخصوص بخود را دارند . راه شناخت مخصوص هر کدام مدد می کند برای رفع آنها. 📚استاد سعادتفر @davat_namaz