ما گرفتار عمل شده‌ایم و هر کاری که می کنید آن آخرین کار ملاک است. یک مثال: یک شاگرد یا یک دانشجو در طی سال درس می خواند اما میزان، قبولی آن امتحان آخر است. بر همین اساس می گویند میزان در فعلیات یعنی کارهایی که انجام می دهیم آن صورت آخری است. ما هم وقتی از دنیا می خواهیم برویم میزان کارهایمان آن صورتی است که با آن از دنیا می رویم. برای همین دعا می‌کنیم که عاقبت به خیر باشیم. ممکن است ما با توجه به تعلقاتی که داریم رنگ های مختلفی را عوض کنیم. ما در یک جهاد و مبارزه هستیم که باید ببینیم آخر به کجا ختم می شود. گفته شد که ما استعداد محض بودیم و فعلیتی نداشتیم. برای شکوفایی گرفتار این بدن شدیم و این بدن هم باید رشد کند تا سن ۱۲ سالگی یک کمال پیدا بکند و از این سن تازه قدرت عقلانی باز میشود. حالا بسم الله. و این کم کم مقدمات بلوغ است. همین که من گرفتار این بدن شدم با یک چیز ملموسی در تماس شدم. دست و پا و پوست و… دارم برای خودم تشخص می بینم و آن را به خودم نسبت می دهم و این می شود تعلق. از بدنیا آمدن تا وقتی قدرت عقلانی ما شکوفا می شود ما همش با محسوسات در ارتباط بوده ایم، دیدیم، شناختیم، به ما نشان داده اند گفته اند این آب است. ما فهمیده ایم آب است. این در است… خود این توجه یک حجاب را برایمان درست کرده، یک علاقه هم درست شد. این دست من است پس دوستش هم دارم. حب ها هم می آید. غذا برایم نیرو می آورد پس یک علاقه به غذا هم شروع شد. لباسم مرا حفظم می کند پس علاقه‌مند می‌شود. بعد مسکن، بعد رشد می کند غرائزم رشد پیدا می کند‌‌. برای برطرف کردن غرائز و خواسته‌هایی که پیدا می کنم حبی دیگری ایجاد می شود. همین طور این حب‌ها رو به زیاد شدن است. در یک کلام هر یک از این حب‌ها یک رنگی به من می دهد. من را متلون و رنگارنگ می کند‌. حب بدن، حب غذا، حب مسکن، همه‌ی اینها رنگ هایی به من می دهد. و ما همه ی اینها را در یک کلام می‌گذاریم حب نفس. اگر بخواهیم مساله را با دید وسیع تری نگاه کنیم، حب نفس یعنی: ماسوی الله. غیر از خدای سبحان هر چه هست می شود حب نفس. او را اگر ببیند همه را برای این می خواهد. تعلقات و حجاب ها و محبت ها و در یک کلام حب نفس مرا گرفتار کرده اند و می ایند پر و بال انسان را برای آن سیر باطنی و معنوی می شکنند. 📚 استاد سعادتفر ۴۰ @davat_namaz