اول انسان توجه به علاقه هایش پیدا می کند، به حب نفس هایی که دارد. به انکسار و شکسه شدن خودش. به زندانی بودن و اسیر بودن خودش. با توجه به اینها فهمیدم زندانی هستم. می بینم بیرون هم نمی توانم بروم. پس صدایم به استغاثه و کمک رسی بلند می شود و فریاد می زنم هم صدا با دعای عرفه ی ابی عبد الله علیه السلام: أَنْتَ الَّذِي أَزَلْتَ الْأَغْيَارَ عَنْ قُلُوبِ أَحِبَّائِكَ، حَتَّى لَمْ يُحِبُّوا سِوَاكَ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى غَيْرِكَ خدا یا تو آمدی و این غیرها را از دل اولیاء و محبوبینت پاک کردی تا آنکه آنها غیر تورا دوست نداشته باشند و به غیر تو وابسته نشوند. این مناجات ها در عین اینکه مناجات و تضرع است چه مفاهیم بلندی در آنها نهفته شده است. دارد به ما معرفت نفس می دهد. مثلا در این ذکر شریفه که مشهور است به ذکر شریف یونسیه: لا إله إلا أنت سبحانك إني كنت من الظالمين این اگر لقلقه ی زبان باشد فایده ای ندارد. تو اول باید فکر کنی و از برکات این ذکر ظهور کمالات است. یعنی شخص ابتدا باید یک کمالاتی را پیدا بکند بعد با گفتن این ذکر این کمالات ظاهر بشوند. و استاد بصیر اول این ذکر را به شاگرد نمی دهد... اول باید من الظالمین را درک کرد. به ظلم خودش واقف بشود. بفهمد چه کرد است. ظلم به چه کسی کرده ام؟ چه کارهایی ظلم بوده است؟ بعد ان وقت برای خلاصی اش بگوید: لا إله إلا أنت سبحانك إني كنت من الظالمين خدایا این ظلم های من. این زندانی بودن های من. این انکسار های من که من خودم برای خودم درست کرده ام. حالا تو مرا خلاص کن. 📚 استاد سعادتفر ۴۰ @davat_namaz