*از امروز می دونم که....* فنای فعلی معنایش اینه که انسان به این مرتبه برسه که فعل رو ببینه اما دیگه فاعل و خودش رو نبینه اگه در نمازم خودمو می بینم پس یک *من* وجود داره! من فقیر چیزی از خودم ندارم من فقیر محض همیشه وابسته به غنی...باید بدانم در تمام اتفاقاتی که میفتد لحظه به لحظه او هست از کوچکترین تا بزرگترینش و اوست که این توالی اتفاقات را هر لحظه رقم می زند! پس منِ مستقلی اصلا وجود ندارد!!! همین استقلالی که برای خودم متصورم عامل همه ی ناصبوری هاست...وقتی خودم را فعل او ببینم و او را همه کاره!!! صبور میشوم...آرام میشوم و می نشینم تا نظاره کنم که او به چه زیبایی ربوبیت میکند، می بخشد... می آورد... می برد...و امتحان های ما لابلای این ماجراها گرفته می شود...منِ مستقل نداریم من خودم فعل اویم یادم بماند!! پس موقع نمازم هم باید بگویم ذات حق در مقامِ فعل، ثنای خودش را بر زبان من جاری کرد. به توالی های اتفاقات زندگیمون در هر کدام از انتخابهامون: رشته و دانشگاه و ازدواج و...فکر کنیم چه مسائلی دست به دست هم میده تا ما انتخابی می کنیم! دست خدا را ببینیم!!هیچ چیزی در عالم اتفاقی نیست!! @hobbenamaz