🍂 🔻 ۴__گردان‌کربلا ۱۰ دنیا را به سخره و خنده گرفته بودیم! همه جا شور و نشاط با همه شوخی! با فرمانده با سخنران و مربی با " خنده "!! عجب مکتبی است، مکتب خمینی ! اگر تو شنیده ای از مزاح و شوخ طبعی یاران حسین علیه السلام در شب عاشورا ، من دیده ام لبخند یاران خمینی را در شب کربلای ۴ رفته رفته لحظات به پایان می رسید. نوبت به نوشتن وصیت رسید! آنانکه وصیت ننوشته بودند باید، نوشته و تحویل تعاون می‌دادند! موج شور و هیجان اجازه تمرکز و نوشتن نمی‌داد! ولوله ای به راه افتاده بود! یکی به دنبال تعویض و تحویل اسلحه ... یکی به دنبال تعدیل لباس غواصی... یکی دوبینی در دست از این وآن عکس می گرفت... آن دو دیگر در گوشه ای خلوت کرده و با هم نجوا می‌کنند. نیت به توجیه نقشه رسید! دسته دسته در اتاقی کوچک توجیه عملیاتی می‌شدند. خوب بیاد دارم که "علی رنجبر" از اتاق توجیه خارج شد و گفت؛ " سهیل، امشب دمار از روزگارت درمی آوریم"! بعد از توجیه از کنایه زیبای "علی" آگاه شدم که هدف تصرف جزیره سهیل در ساحل اروند عراق است! 👇👇👇👇