🍂 🔻 "لا اضحک" ─┅═༅𖣔💖𖣔༅═┅─ نیمه های شب عملیات بود كه در میان همهمه و شلیك توپ و تانك و مسلسل و آرپی چی و غرش هواپیماهای دشمن در عملیات كربلای ۵ ، فرمانده تخریب بعد از چندین بار صدا زدن اسم من ، بالاخره پیدایم كرد و گفت : حمید هرچه سریعتر این اسرا را به عقب ببر و تحویل كمپ اسرا بده . سریع آماده شدم. سی و دو نفر اسیر قلچماق عراقی كه بیشترشان مجروح بودند ، سوار بر پشت دو دستگاه خودروی تویوتا شدند و من با یك قبضه كلاش تاشو با نشستن بر پنجره خودرو دستور حركت خودروها را دادم. مسافتی طی نكرده بودیم كه متوجه شدم چند اسیر عراقی به من نگریسته و اسمم را صدا زده و با هم می‌خندند. اول تعجب كردم كه اینها اسم مرا از كجا می‌دانند . زود به خاطر آوردم صدا زدن های فرمانده مان را كه به دنبال من می‌گشت. من با ۱۸ سال از همه آنها بلحاظ جثه كوچكتر بودم. بگی نگی كمی ترس برم داشت. گفتم نكند در این نیمه شب ، اسرا با هم یكی شوند و من و راننده بی سلاح را بكشند و فرار كنند. دنبال واژه ای گشتم كه به زبان عربی  معنای نخندید یا ساكت باشید، بدهد . كلمه « ضحك » به خاطرم آمد كه به معنای خنده بود. با خودم گفتم : خب اگر به عربی بگویم نخندید ، آنها می ترسند و ساكت می شوند . لذا با تحكم و بلند داد زدم «لا اضحك». با گفتن این حرف علاوه بر چند نفری كه می خندیدند، بقیه هم كه ساكت بودند شروع کردند به خندیدن. چند بار دیگر «لا اضحك» را تكرار كردم ولی توفیری نكرد. سكوت كردم و خودم نیز همصدا با آنها خندیدم. چند كیلومتری كه طی كردیم به كمپ اسرای عراقی رسیدیم و بعد از تحویل دادن ۳۲ اسیر به مسئولین كمپ ، دوباره با همان خودروها به خط مقدم برگشتیم . در خط مقدم به داخل سنگرمان كه بچه های تخریب حضور داشتند رفتم و بعد از چاق سلامتی قضیه را برایشان تعریف كردم. بعد از تعریف ماجرا ، دو سه نفر از برادران همسنگر كه دانشجویان دانشگاه امام صادق (ع) بودند و به زبان عربی نیز تسلط داشتند ، شروع کردند و حسابی خندیدند و گفتند فلانی می دانی به آنها چه می گفتی؟ تو با تشر به آنها گفتی « من نمیخندم» در صورتیکه باید می گفتی « لا تضحك » ................. آنجا بود كه به راز خنده عراقیها پی بردم. 😄😄😄 .....😂 ─┅═༅𖣔💖𖣔༅═┅─ کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂