🍂 ○ فصل دیگری را آغاز می کنیم با خاطراتی جدید و متفاوت. فصلی عاشقانه از مهر مادر و تکلیف و این‌بار از یک سرباز وطن در ارتش و در فضایی متفاوت از خاطرات معمول. ● سید است و نامش حسین و لهجه شیرینش، یزدی. شوخ است و خوش بیان و دارای صفایی برگرفته از روزهای سخت اسارت. ○ به شماره همراهش، با واسطه ای دست پیدا می کنم و با او تماسی می گیرم تا کسب اجازه کنم جهت نشر خاطراتش. صدایش به میانسال‌ها می خورد ولی گرم است و صمیمی. می گوید هر آنچه صلاح است برای شناساندن جنگ و جبهه به نسل جوان ، انجام دهید. او را عزیز می شمرم و تورقی دیگر بر کتابش می زنم. کتابی که در کنار جبهه و جنگ، دلنگرانیش برای مادر قابل انکار نیست. و این همان است که راه‌برمان فرمودند از والدین و همسران غافل نباشید و از بزرگی کار آنان یاد کنید. ● امید است گزیده های این خاطرات به دل بنشیند، چون از دل برخاسته است. همراه باشید 🍂