‍ ‍ ‍ 🍂 یادش بخیر تو جبهه‌ها، هر رزمنده یه دفتر کوچیک جیبی داشت که در هر فرصتی یه صفحه سفید از اونو باز می کرد و می داد دست دوستش که چیزی بعنوان یادگار توش بنویسن و امضاء کنن. یا حدیثی بود که نویسنده خود بهش عمل کرده بود، یا دلنوشته ای بود که از اعماق جان برخاسته بود، و یا یک شوخی کوچیک بود که سوژه ای می شد برای خنده ای شیرین و دلچسب این روزا، سنی از این دفترها گذشته، بعضی سی هفت ساله، سی و هشت ساله، و.... راحت بگم، این دفترچه ها و صاحبشون، با هم بزرگ شدن و عزیز هر چیزی که اکسیر جبهه خورد، بزرگ شد و جاودانه و امروز همون دست خط های بچه ها که خیلی هاشون با شهادت رفتند، مسکنی شده برا دل های بی تاب و تنهایی‌هاشون http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂