🍂 🔻 عبوراز موانع ۳ بخش دوم 🔹 سید حسن کربلایی ¤¤¤ ..به بچه ها گفتم که شما بروید. در حالی که از بردن نادری ناامید شده بودند این بار به سراغ من آمدند تا مرا بلند کنند و ببرند که باز هم نتونستند. تیرها خیلی نزدیک ما می خوردند و احتمالاً بالای سر ما بودند. به شهید حمیدیان مقدم گفتم که تو برو، اگر بمانی زخمی می شوی. التماسش کردم که گفت نه، بدون تو جایی نمی روم. با التماس و اجبار باز به او گفتم تو برو چرا باید هر دوی ما بمانیم. باز قبول نکرد و با زحمت مرا کشان کشان و در حالی که خودم هم کمک می کردم، به شکل سینه خیز به سمت چولان ها برد. تا اینکه دیدیم یک قایق شجاعانه و در حالی که تیر به طرفش شلیک می شد با سرعت به طرف ما آمد. همینطور که می رفتیم من و حمیدیان مقدم در آب افتادیم و مقداری سرحال شدم. هر دو لباس غواصی به تن داشتیم و از این لحاظ مشکلی نبود. او یک دست مرا گرفته بود و خود شنا می کرد. 👈 پیگیر باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂