🍂
🔻 فتح المبین
خاستگاه ملائک (۱۲)
با ورود به سنگر، صدای گریه و ناله یکی از برادران بگوشم خورد.
احساس کردم خواب بدی می بیند. او را بیدار کردم که با اعتراضش روبرو شدم که چرا بیدارم کردی؟ چرا...
لحظه ای تمرکز کرد و گفت داشتم خواب پیامبر و اهل بیت را می دیدم که حضرت زهرا سلام الله علیه گفت عجله کنید و جلو دشمن بایستید که دشمن حمله کرده است، (چیزی به همین مضمون). با اتمام این صحبت متوجه سربازی از ارتشی های همجوار شدم که با عجله و وحشتزده وارد سنگر شد و گفت به داد ما برسید که عراقی ها حمله کرده و دارن بچه ها را می کشند و....
بلافاصله بچه ها را به کمین ها و خاکریزها فرستادم. فرمانده گروهان دسته پروز صداقت فر را جهت کمک به ارتش فرستاد و ما را بعنوان پشتیبان آنها مامور تیراندازی به نفرات و تانکهای دشمن کرد.
دقایقی نگذشته بود که سعید درفشان و برادر تجویدی بهمراه اسماعیل و مروج سر رسیدند تا در صحنه حضور داشته باشند و بهتر بتوانند تصمیم گیری کنند. برادر معینیان هم بهمراه نیروها وارد درگیری شدند.
صدای درگیری بالا گرفته بود و آتش دو طرف، پر حجم ادامه داشت و از طرف عراقی ها صدای آمبولانس به شدت بگوش میرسید و نشان از تلفات بالای آنها داشت.
در این حین خبر میرسید که تعدادی از بچههای ارتش به شهادت رسیده و برخی به اسارت در آمده اند.
درگیری ساعتها ادامه پیدا کرد تا دمدمای صبح.....
ادامه دارد
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂