🍂 🔻 سرداران سوله 6⃣ 🔹دکتر ایرج محجوب ⊰•┈┈┈┈┈⊰• بین مجروحینی که آن روزها به بیمارستان آوردند، مجروحی بود که رئیس عقیدتی سیاسی سپاه بود. شخص مؤدب و تحصیل کرده ای بود. ترکش خمپاره به دست او اصابت کرده و تاندون های پشت دست او قطع شده بود. عمل جراحی او را انجام دادم. تاندون های او را ترمیم کرده و پس از پانسمان یک آتل گچی برای دستش گذاشتم. یکی دو روز بستری بود. بعد گفت چون شغل حساسی دارد، مایل است که مرخص شود و به شکل سرپایی معالجه شود. قبول کردم. ایشان را مرخص کردیم. قرار شد برای ادامه معالجه هر چند روز به بیمارستان مراجعه کند. شهر همچنان زیر آتش توپخانه و خمپاره اندازها و هواپیماهای دشمن قرار داشت. درگیری، بیشتر در خرمشهر بود و در آبادان هنوز درگیری رو در رو با دشمن نداشتیم. مردم خرمشهر غافلگیر شده بودند. کسی فرصت برداشتن حتی ضروری ترین وسایل را هم نداشت. حتی با لباس خانه و دمپایی از شهر فرار می کردند. عراق، آبادان را با آتش توپخانه و خمپاره می کوبید. آن سوی خیابانی که از جلوی پالایشگاه و بیمارستان می گذشت، تا کنار رودخانه فضای خالی بود و ساختمانی در آن محدوده نبود. این بخش از جاده از آن طرف اروند، مورد اصابت گلوله های عراق قرار می گرفت. خودروها نمی توانستند از آن مسیر عبور کنند. به فاصله چند روز نیروهای نظامی و مردمی با کمک هم یک خاکریز بلند در تمام طول این مسیر احداث کردند و دیگر این قسمت از خیابان در معرض دید عراقیها نبود. تعدادی از نیروهایی که در خرمشهر مجروح می شدند در بیمارستان خرمشهر و تعدادی در بیمارستان آرین معالجه می شدند و بقیه را به بیمارستان شرکت نفت می آوردند. هنوز جاده آبادان - ماهشهر و آغاجاری باز بود و عده ای از مجروحین توسط ستاد تخلیه مجروحین به اهواز و نقاط دیگر منتقل می شدند. عراق دوباره حملات خود را شروع کرده بود. گلوله باران به مدت یک هفته ادامه داشت. شدت انفجارها به حدی بود که ما همگی می گفتیم اگر جنگ با همین شدت ادامه پیدا کند حداکثر ده روز بیشتر طول نخواهد کشید که نتیجه آن معلوم خواهد شد. تعدادی از نیروهای امدادی که برخی متخصص بیهوشی و اتاق عمل بودند و برخی دیگر از جوانان آبادان، چه دختر و چه پسر، برای کمک به حمل و نقل مجروحین و کمک های اولیه به بیمارستان آمده بودند. خیلی هم زحمت می کشیدند.. کم کم، نیروهای دشمن از طریق خرمشهر خود را تقریبا به یک کیلومتری جاده آبادان - ماهشهر رساندند. جاده را در کنترل داشتند و آتش توپخانه آنها عملا عبور و مرور و تخلیه مجروحین را غیر ممکن کرده بود. نیروهای امداد و خدماتی مثل اورژانس و آتش نشانی، چه آتش نشانی شرکت نفت و چه آتش نشانی آبادان فداکارانه و با از خودگذشتگی بسیار در تمام لحظات مشغول انجام وظیفه بودند. حتی در و حین بمب باران پالایشگاه نیز در آن جا مشغول خاموش کردن آتش بودند. بسیاری از آتش نشانها دچار سوختگی های شدید و حتی قطع عضو شده بودند. نیروهای اورژانس هم که آبادانی بودند با به خطر انداختن جانشان، مجروحین را به بیمارستانها انتقال می دادند. در بین راه اغلب کمکهای اولیه را هم انجام می دادند. بسیاری از این عزیزان، مجروح و شهید شدند که بلافاصله جای آنها پر می‌شد. اوایل جنگ خیلی از خانم های پرستار به صورت شیفتی به بیمارستان می آمدند. دو سه نفر هم شهید یا مجروح شدند. یکی از خانم های مستخدم بود که گاهی می‌رفت خانه یکی از دکترها را تمیز می کرد. صبح نشست با ما صبحانه خورد و گفت: «میرم به خونه دکتر شارما سر بزنم و برگردم. خونه اش رو به من سپرده.» رفت یک ساعت، یک ساعت و نیم بعد او را روی برانکار به بیمارستان آوردند، جفت دست هایش قطع شده بود. ⊰•┈┈┈┈┈⊰• پیگیر باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂