🍂 «انتقال اسرا» •┈••✾💧✾••┈• سه روز دیگه تهرانیم اسیران ایرانیم اونموقع بچه‌های بسیج این شعار را می‌دادند و می‌خندیدند . سهیل می گفت، بعد از عملیات بیت المقدس، وقتی داشتیم اسرای عراقی را با قطار به مشهد می‌بردیم اتفاقات جالبی در بین راه اتفاق افتاد. توی قطار خسته شده بودم، می خواستم بروم طبقه بالای کوپه استراحتی کنم و با اسلحه نمی توانستم بالا بروم. لذا ژ۳ خود را به یکی از عراقیها دادم و گفتم که من میرم بالا تو اسلحه ام را بده😁. اسلحه ام را که دادم عراقیه نگاهم می کرد و می خندید 😇به پیش خودش می‌گفت اینا دیگه کی هستن. همون شب، یکی از اسرا، شب داشت می‌رفت توالت که یکی از بچه‌ها به او ایست داده بود و او توجه نکرده بود و این بسیجی یک تیر هوایی به سقف قطار زده‌ بود 😃🤣 و داد رئیس قطار را در آورده بود و از آن بدتر که یکی می گفت بابا این که دعوا ندارد ، با کمی کچ و سیمان سوراخ رو بگیرید ، این که جنگ و مرافعه ندارد.😂 🔻این خاطرات را از زبان خودش بشنوید 👇 •┈••✾💧✾••┈• طنز جبهه http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂