🍂 🔻 سرداران سوله 1⃣6⃣ 🔹 دکتر ایرج محجوب ⊰•┈┈┈┈┈⊰• 🔻 سری هم به مسجد جامع خرمشهر زدیم. قسمتهای مختلف آن خراب شده بود. روی دیوارهای حیاط که سالم مانده بود، تصویر سرداران سپاه که در جریان فتح خرمشهر شهید شده بودند، نصب شده بود. زیر هر یک هم نام و تاریخ شهادت صاحب تصویر را نوشته بودند. تصویرها به ترتیب کشیده شده بودند و زیر هر یک نوشته بودند اولین فرمانده شهید، دومین فرمانده شهید، الی هشتمین آنها. عجیب این بود که در دور دست ها، چهار پنج کیلومتر عقب تر، یعنی به سمت شمال خرمشهر، تعدادی خانه به چشم می خورد که سالم به نظر می رسیدند. یکی از تکنسین های بیهوشی که همراه ما بود گفت منزلش در آن منطقه است. از دوستان خواهش کرد که سری هم به آن محل بزنیم. ما هم بی میل نبودیم که آنجا را ببینیم. حرکت کردیم. وقتی به آن منطقه رسیدیم برخی از خانه ها تخریب شده و برخی آسیب دیده بودند. منزل دوست ما تقریبا سالم مانده بود. داخل رفت و مدتی بعد با بسته ای که حاوی مدارک و از جمله مدرک تحصیلی او بود، بیرون آمد. گفت: «اثاثیه تقریبا سالم مانده، ولی فکر می کنم فرشها پوسیده باشد.» کم کم به غروب آفتاب نزدیک می‌شدیم. گردش تا حدود ساعت پنج طول کشید. دوست مان ما را به بیمارستان برگرداند. پس از تشکر فراوان از او خداحافظی کردیم و با دلهای گرفته و غمگین به اتاق عمل رفتیم. آنچه را مشاهده کرده بودیم را با اندوه برای بقیه تعریف کردیم. گفتیم چند روز دیگر نوبت آنها می رسد که از این محل‌ها دیدن کنند. فکر می کنم حدود بیست و دوم بهمن سال ۱۳۶۲ بود و من در آبادان بودم. عراقی‌ها به تلافی حمله موشکی ایران به شهرهای عراق، در سه نوبت و هر بار به مدت سه ساعت، چند قسمت وسیع از شهر آبادان را آن چنان مورد حملات توپخانه و خمپاره قرار دادند که هر ثانیه ای گلوله در آن مناطق فرود می آمد. اول مناطق بوارده شمالی و جنوبی و خسرو آباد و قسمت هایی از شهر را که در آن حوالی بود زیر آتش گرفت. حدود ساعت یازده صبح مناطق اطراف بیمارستان و پالایشگاه را گلوله باران کرد. شدت آتشبار دشمن در این مدت به حدی بود که هر کس در هر محلی که امن تر بود پناه گرفته بود و جرأت خارج شدن از آن جا را نداشت. آن موقع من تنها جراح بیمارستان بودم و به اتفاق دکتر بیهوشی و بقیه پرسنل در راهروی اتاق عمل که یک طرف آن اتاق عمل و طرف دیگرش اتاق خدمه و راهروی دیگری بود، پناه گرفته بودیم. هر یک در گوشه ای و دور از هم نشسته و انتظار می کشیدیم. علت دور از هم نشستن هم این بود که اگر بر حسب اتفاق قسمتی صدمه دید و کسی مجروح شد، بقیه بتوانند به او کمک کنند و همه یک جا دچار حادثه نشویم. ⊰•┈┈┈┈┈⊰• پیگیر باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂