🍂 🔻 ملازم اول، غوّاص (۱۱۸) 🔸 خاطرات محسن جامِ بزرگ •┈••✾❀🔹❀✾••┈• بچه های واحد به من خبر دادند که محمد هم در خط است.‌ آن همه سفارشی که کرده بودم، افاقه کرد! برای برش جاده، در کنار مرتضی نادر محمدی، سید مجتبی حسینی، حق گویان، برادر خانم من، یعنی محمد عراقچیان هم حضور داشت، اما من از او بی خبر بودم. طبق دستور و با هماهنگی از جزیره به دزفول و مقرمان سد گتوند برگشتیم. آقا کریم دستور داد تا نیروهای غواص به مرخصی بروند. من هم برگشتم. خوشبختانه هیچ کس از حضور من در عملیات خبر نداشت. همسرم پرسید: آقا! امتحانات چه قدر طول کشید! - گاهی این جوری می شود! او که شک کرده بود، پرسید: لابد رفتی عملیات و داری پنهان می کنی؟ گفتم: همیشه که عملیات نیست، گاهی این جوری می شود. سفره باز بود و من هم روزی دار بودم. علاوه بر شرکت در تشییع جنازه و سرکشی به خانواده های شهدا، سری هم به آموزش و پرورش زدم. باجناقم، آقای مدیر کل گفت: مویت را آتش می زنند که از عملیات بو می بری؟ از کجا فهمیدی در جزیره عملیات می شود؟ گفتم: من نمی دانستم. رفتم سئوالها را برسانم که از عملیات سر در آوردم. مگر نشنیدی که می گویند هرجا آش است، کَل فَرّاش است! بعد از استراحت دوباره به جزیره برگشتم، این بار جزیره مجنون شمالی. در شهریور جزیره شمالی جهنم بود، حتی آب جزیره هم گرم بود چه برسد به خاک و زمین اش. سید حمید طهایی، معاون استاندار همدان آمده بود تا سری به نیروهای استان در جزیره بزند. او آن شب در کنار نیروهای واحد ماند. صدای پراکنده توپ خانه دشمن و خودی به گوش می رسید. آنجا آنچه بیداد می کرد، گرما بود و گرما بود و گرما. مقر موقت (مقر واحد اطلاعات در جزیره شمالی شامل چند سنگر اجتماعی چال بود که روی آن خاک ریخته بودند.) و جمع و جور واحد به دکل بلند دیده بانی لشکر در جزیره نزدیک بود. هر بار که صدای آتش توپ خانه می آمد، حاج حسین ثمری( او چند سال پیش از دنیا رفت.) پدر شهیدان ثمری، به آقای طهایی می گفت: بخواب! بخواب! بنده خدا آقای طهایی شیرجه می زد توی خاک ها، اما آقای ثمری نمی خوابید. آقای طهایی می گفت: پس چرا خودت نمی خوابی؟ می گفت: این خودی بود! دوباره صدای شلیک که می آمد، آقای ثمری می گفت: بخواب، حاجی، بخواب! آقای طهایی مردد مانده بود چه کار کند که حاج حسین دست او را کشید و دو تایی شیرجه زدند زمین. حاج حسین پرسید: پس چرا نمی خوابی؟ - بالاخره من نفهمیدم کی بخوابم کی نخوابم؟! حاج حسین گفت: نشد دیگر. شما نیامده می خواهی همه فوت و فن اینجا را یاد بگیری. باید یک چند وقتی در خدمتت باشیم تا صدای توپ آشنا و غریبه را بشناسی و بدانی کی شیرجه بزنی، کی نزنی! •┈••✾❀🏵❀✾••┈• پیگیر باشید کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂