🍂
#سلول_های_بغداد 1⃣
محمد صابری ابوالخيری
چندين سال از دوران اسارت را با هزاران خاطره پشت سر گذاشته بودم. هوای سرد زمستان بر اردوگاه سايه افكنده بود. ديوارهای بلند اردوگاه، هجران و دوری از ميهن، نعرههای دژخيمان بعثی و غربت و تنگناهای اسارت همگی كوهی از مصايب و مشكلاتی بود كه تا اين هنگام بر تن رنجور من و ساير اسيران ايرانی سنگينی میكرد. تا اين زمان بيش از هفت سال از دوران اسارت سپری میشد و قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل متحد توسط دو كشور ايران و عراق پذيرفته شده بود.
چندين ماه از برقراري آتش بس بين دو كشور ميگذشت ولي اسراء همچنان در اردوگاههاي موصل، رماديه، تكريت، عنبر و…. دوران اسارت را سپري ميكردند.
اين اردوگاه يعني اردوگاه موصل شماره ۴ (با نام قبلی ۳)، دومين اردوگاهي بود كه من پس از گذشت ۷ سال اسارت، در آن زنداني بودم.
اردوگاه داخل پادگاني خارج از شهر موصل مانند دژی محكم با ديوارهاي بلند در دو طبقه ساخته شده بود. سه اردوگاه ديگر نيز با همين سبك و سياق اما با اندازه هاي متفاوت در كنار اين اردوگاه قرار داشتند.
شب و روز براي زنداني، در اين دژهاي محكم و بلند خلاصه ميشد. ارتباط با دنياي خارج از اردوگاه كاملاً قطع و به جز نگهبانان عراقي و هيأت صليب سرخ كه هر دو ماه يك بار به اردوگاه ميآمدند، كسي حق ورود به اردوگاه را نداشت.
بعثيها همواره در اذيّت و آزار ما نقشه جديدي ميكشيدند و با بهانه جويي هاي متعددد به ضرب و شتم ما ميپرداختند و اين بار با بهانه و نقشه تازهای وارد ميدان شدند.
ماجرا به اين ترتيب آغاز شد كه در دي ماه ۱۳۶۷ بعثیها، جمله توهين آميزی که مخالف با ارزش هاي اعتقادي ما بود، بر روي ديوار اردوگاه نوشتند. مشاهده اين نوشته برای هيچ كدام از اسراء قابل تحمل نبود زيرا در طول سالهاي گذشته هيچ اسيری حاضر نشده بود حتی يك لحظه به حرمت حضرت امام خميني«ره» اهانت شود و بعثيها اين موضوع را به خوبي ميدانستند و نسبت به حسّاسيّت اسرا واقـف بودند.
اكنـــون پس از گذشت هفـــــت سـال از اسارت چگونه مي توانستند چنين جسارتي را تحمّــــل كنند. پس بايـد چــــارهای ميانديشيدند و از خود واكنشي نشان ميدادند. به همين دليل هنگام آمار ظهر ، اسرا در يك حركت هماهنگ و منسجم، از ورود به آسايشگاه خودداري كردند. در آن روز سربازان بعثي هر چه تلاش كردند اسرا را داخل آسايشگاه كنند،كسي حاضر به انجام اين كار نشد. سربــازان بعثي بسيار عصباني شده و با فحش و ناسزا پرسيدند: چرا داخل آسايشگاه نميشوي؟
اسراء اعتراض خود را در باره نوشته اهانتآميز، به گوش سربازان بعثي و سپس به فرمانده اردوگاه رساندند. فرمانده اردوگاه با شنيدن اين موضوع عصباني شد و بلافاصله موضوع را به بغداد گزارش داد.
•┈••✾🔅🔹🔅✾••┈•
پیگیر باشید
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂