🍂 🔻 ملازم اول، غوّاص (۱۲۶) 🔸 خاطرات محسن جامِ بزرگ •┈••✾❀🔹❀✾••┈• با توجه به شرایط پیش آمده باز نیروی جدیدی گرفتیم. پس از بمباران، منطقه همچنان آلوده بود. لای نیزارها و گودال ها، بمب های عمل نکرده خوشه ای پراکنده بود. به آقای مطهری گفتم این بمب ها خطرناک است، یک وقت اتفاقی نیفتد. به بچه های تخریب بگو بیایند بمب ها را جمع و خنثی کنند. در فاصله این اقدام، یکی از بچه های غواص با کنجکاوی ماسوره یکی از بمب ها را باز و خنثایش کرده بود! او خیلی سریع به بقیه هم آموزش داد و در مدت کوتاهی تمام بمب ها جمع و خنثی شد. در هنگام جمع آوری بمب ها، هاشم زرین قلم آمد و آهسته گفت: آقای جام بزرگ، یک تکه جنازه بین نیزارها افتاده! داغ شهادت رضا حمیدی نور دوباره تازه شد. کتف و یک دست شهید حمیدی نور در کنار رودخانه افتاده بود. پاره پیکر را به همدان منتقل کردیم تا به شهید ملحق کنند. ناخودآگاه دلم به کربلا رفت و کنار نهر علقمه و دست های قلم شده حضرت ابالفضل العباس(ع) و حالا دست قلم شده این عاشق حسین و عباس، کنار نهر علقمه انصارالحسین افتاده بود. ورود نیروهای آموزش ندیده جدید کار را سخت کرد. این گروه را به دو بخش تقسیم کردیم، گروهی را که عملیاتی بودند کنار آموزش دیده ها قرار دادیم و با گروه آموزش ندیده بیشتر کار می کردیم تا آمادگی لازم را پیدا کنند. چند وقت بعد کریم مطهری حاج آقا عنایتی را با خودش از اطلاعات به غواصی آورد. او با محاسنی سفید و نورانی لباس غواصی به تن می کرد و با غواصی اش موجب تشویق و دل گرمی نیروها می شد. ما نمی خواستیم ایشان را در عملیات شرکت بدهیم، زیرا مسئولیتش تدارکات بود. بعد از بمباران گتوند در هشتم آبان، نظر بر این شد که جای امن تر و نزدیک تری به آب پیدا کنیم. خوش بختانه جایی که پیدا کردیم خوب بود و با آب چندان فاصله نداشت. نیروها از مرخصی برگشتند و در نیمه آبان ماه به سرعت چادرها عَلَم شد و اردوگاه آموزشی گردان(همان طور که گفتم غواص ها یک گروهان مثبت بودند، ولی با دو گروهان وظیفه ی آبی خاکی ترکیب و به یک گردان تبدیل شدند.) غواصی جعفر طیار (ع) لشکر انصارالحسین استان همدان جان گرفت. از همان روز اول جلوه های فداکاری پیدا شد. برای پر کردن منبع آب از سر رودخانه قبل از سد، بچه ها قطاری شدند و دست به دست دبه های بیست لیتری آب شیرین رودخانه را به منبع می رساندند که برای حمام و شست و شو استفاده می شد. طبق رویه قبل، گردان نیروی جدید گرفته بود. اینجا هم نیروها را به دو گروه صفر کیلومتر و چند کیلومتر تقسیم کردیم و دور آموزش ها به سرعت شروع شد. صبح ها تازه واردها و بعد از ظهر با سابقه ها به آب می زدند و دوباره هر دو گروه را در شب به آب می انداختیم. ما فقط یک نکته را می دانستیم، عملیاتی مهم پیش روست و باید آموزش ها دقیق، سنگین و سریع باشد! در جلسات ستادی معمولاً برادر کریم مطهری، فرمانده گردان شرکت می کرد و گاهی هم من. در یکی از این جلسات مهم که مهدی کیانی، فرمانده لشکر، بنادری، مسئول ستاد و سید مسعود حجازی، فرمانده طرح و عملیات، علی چیت سازیان، فرمانده اطلاعات عملیات، حسن تاجوک، فرمانده گردان ۱۵۲، رضا میرزایی، فرمانده ی گردان ۱۵۶، حاج میرزا سلگی، فرمانده گردان ۱۵۳ حضرت ابوالفضل(ع)، ستار ابراهیمی هژیر، فرمانده گردان ۱۵۵ حضرت علی اصغر(ع) و هادی فضلی از نیروهای کلیدی اطلاعات عملیات حضور داشتند، بر مسائل کلی و آمادگی نیروها تاکید فراوانی شد. هر چند ما نمی دانستیم و نباید می دانستیم که عملیات کی و کجاست. •┈••✾❀🏵❀✾••┈• پیگیر باشید کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂