🍂 9⃣  محمد صابری ابوالخيری ايّام ماه مبارك رمضان در زندان الرشيد واقعاً شكوه خاصی داشت. هوای بغداد بسيار گرم بود و هوای داخل سلّول‌ها گرمتر. نه پنكه‌ای برای خنك كردن هوا وجود داشت و نه دريچه‌ای برای ورود هوای خنك  به سلّول. اما از آنجا كه خداوند متعال به ما عنايت داشت، اصلاً  احساس تشنگی نمی‌كرديم و روزه‌ها را به راحتی می‌گرفتيم. حاج آقا جمشيدی، در شب‌های قدر دعای ابوحمزه ثمالی را با صدای بلند و دلنشين می‌خواندند. همه اسرا و زندانيان عراقی آن‌را زمزمه مي‌كردند و همه با چشمان اشك آلود به درگاه خدا تضرّع می‌نمودند. من همواره در آن زندان به امام هفتممان حضرت امام موسی كاظم(ع) كه ساليان طولانی در زندان‌ هارون الرشيد عباسی در شهر بغداد محبوس بودند، در حاليكه اعضاء و جوارح ايشان را با غل و زنجير بسته بودند و فشار سنگينی آن، بدن نازنين آقا را به شدّت مجروح ساخته بود، فكر می‌كردم. زندان الرشيد كه به نام خليفه عباسی «هارون الرشيد» نيز بود، خاطره‌ حضرت امام موسی كاظم(ع) را برای من  و ساير اسرا تداعی می‌كرد و اين امر  ما را به ياد مصائب آن حضرت می‌انداخت. در يكی از شب‌های جمعه، دعای روح بخش كميل،  با صدای گرم حاج آقا جمشيدی برگزار شد و اين در حالی بود كه ما گمان مي‌كرديم نگهبان عراقی از زندان خارج شده و هيچگونه مزاحمتی از طرف او فراهم نخواهد شد. اسرا و زندانيان عراقی دعا را زمزمه نموده و از آن فضای ملکوتی استفاده می‌كردند. ناگهان دراين هنگام يك صدای مضحك و در عين حال مخوف در سالن زندان پيچيد. ابتدا برای ما مشخص نبود اين صدا از چه ناحیه‌ای يا از طرف چه كسی به گوش می‌رسيد اما كم‌كم صدا بلند و بلندتر شد. در همين هنگام نگهبان عراقی با صدای بلند گفت : من يغنّي؟ يعنی چه كسی ترانه مي‌خونه؟ علی  نزديك در سلّول آمد و گفت: كسی ترانه نمی‌خونه ما داريم دعا مي‌خونيم. - دعا خوندن ممنوعه - سيّدی دعا خوندن كه جرم نيست. ما در ايران و اردوگاه موصل دعای كميل را در شب‌های جمعه می‌خونديم. - اين مسائل به من ارتباطی نداره، اينجا كسی حق دعا خواندن نداره. -  اجازه بده ما دعايمان را تمام كنيم. فقط چند سطر ديگه باقی مونده. - لا. لا. ماييسير يعنی نه امكان نداره. خلاصه اينكه آن شب از برگزار شدن دعا جلوگيری كرد و از زندان خارج شد. يكی از زندانيان عراقی كه گفتگوی ما با نگهبان را مي‌شنيد، گفت: فهم و شعور اين نگهبان از يك الاغ هم کمتر است كه دعا را از غنا و موسيقی تشخيص نمي‌دهد، او ادامه داد ما شيعيان در شهر بصره دعای كميل را كه می‌خوانديم، رژيم بعثی از برگزاری چنين مجالسی  جلوگيری می‌کرد و الآن هم اگر كسی دعا بخواند، او را زندانی خواهد كرد. داخل زندان الرشيد، يك سالن تنگ و تاريك و نسبتاً طولانی قرار داشت و در دو طرف آن سلّول‌های مختلفی مشاهده مي‌شد. سکوت عجيبي بر فضای زندان حاکم بود. بعثي‌ها، پانزده نفر را در يك سلّول و شانزده  نفر ديگر را در سلّول ديگر زندانی كرده و در را محكم بسته و از زندان خارج شدند. اين تازه اوّل كار بود و ما بايد روزهای سختی را در اين زندان سپری نماييم. درب سلّول از چند ورق ضخيم فلزّی ساخته شده بود كه با باز و بسته شدن آن، صدای ناهنجاری در راهروهای زندان مي‌پيچيد. وسط اين در ضخيم يك دريچه كوچك به اندازه قرص صورت انسان تعبيه شده بود به گونه‌ای كه نگهبان بتواند اوضاع داخل سلّول را كنترل نمايد. از همان ابتدا احساس كردم جايمان بسيار تنگ است و سلّول ظرفيّت و گنجايش اين همه زندانی را ندارد. از طرفی بوی بسيار بدی در فضايی سلّول پراكنده شده و حال همه را مشمئز كرد. بالای ديوار سلّول دريچه بسيار كوچكی تعبيه شده و نور ضعيفی از بيرون به داخل مي‌تابيد بطوريكه تشخيص صبح، ظهر و شب برايمان دشوار بود و صرفاً از  طريق ساعت مي‌توانستيم  به زمان‌های مختلف روز و شب پی ببريم. ديوار سلّول نمناك بود و به همين دليل هر زندانی مي‌توانست خاطرات خود را بر روی آن بنويسد. يكی از اين نوشته‌ها توجّه مرا به خود جلب كرد. خوب كه به آن خيره شدم، اين آيه شريفه را مشاهده كردم:«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» در ادامه نوشته شده بود «سَنَعْدِمُ غَداً بِجَريمَة هُروُب مِنَ اْلحَرْبِ» فردا به جرم فرار از جنگ اعدام خواهيم شد. اين نوشته مربوط به چند سرباز شجاع عراقی بود كه حاضر به شركت در جنگ با ايران نبودند و به همين دليل بعثي‌ها آنان را به جوخه‌های اعدام فرستاده بودند و در آخرين لحظات زندگی اين كلمات را به يادگار گذاشته بودند. •┈••✾🔅🔹🔅✾••┈• پیگیر باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂