🍂 گروه «چهل شاهد» ۱۵ ••• • پایان قصه سه سال قبل، کمال خرازی از «چهل شاهد» دعوت کرد بیایند و گذشته‌ها را زنده کنند. در عکس‌های یادگاری از آن مهمانی عصرگاهی، ۱۷ نفر رو به دوربین ایستاده‌اند. همین چند نفر؛ دکتر و مهندس و استاد و مدیر، آمدند ببینند گذر عمر چه بر سر خاطره‌ها آورده. نتیجه، ناامیدشان کرد؛ زخم‌های جوش خورده روی دست و پا و صورت و گردن، معتبرتر از ساعت‌هایی بود که پشت خاکریزها به انتظار ماندن یا اشتیاق رفتن سپری شد. «... از ما که گذشت. شهدامون، اسرامون، جانبازامون، اسمشون هیچ جا نیست. این همه یادواره برای شهدا و اسرا و جانبازا برگزار می‌شه و اسم بچه‌های ما اونجا نیست. وقتی شما به من زنگ زدین، خنده‌ام گرفت چون دنیا داره ما رو کتمان می‌کنه ... مثل یگان‌های رزمی نبودیم که بریم از حضورمون دفاع کنیم. حتی نتونستیم سابقه حضورمون توی منطقه جنگی رو ثابت کنیم. با اون همه عکس و فیلمی که گرفتیم، وقتی میریم سپاه که گواهی تایید بگیریم، اصلا ما رو قبول ندارن. ازمون می‌پرسن شما کجا بودین؟ کی شما رو تایید کرده؟ من عکسامو بهشون نشون دادم، گفتم این عکسا رو من از منطقه گرفتم. در جواب من گفتن حتما یه پاسدار باید بیاد حضورت در منطقه رو تایید کنه. عکس و فیلمای ما به اندازه امضای یه پاسدار نمی‌ارزه؟ ... سپاه میگه درست میگی، تو از طرف ما مامور شدی به شورای عالی دفاع. ولی شورای عالی دفاع باید به ما بنویسه کجا بودی؟ آیا در تهران خدمت کردی یا در منطقه عملیاتی؟ ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂