🍂 🔻 سرداران سوله 3⃣1⃣1⃣ 🔹 دکتر ابوالقاسم اخلاقی ⊰•┈┈┈┈┈⊰• 🔻از صدای انفجارها می‌شد حدس زد که حمله شروع شده است. یک ساعت بعد اولین مجروح را به اتاق عمل آوردند. غواصی بود اهل اصفهان که در اروند رود یک گلوله کلاش به سینه اش خورده بود. او را با همان لباس غواصی آورده بودند. نحوه پذیرش مجروح به این ترتیب بود که مجروحین را تا جلوی در سوله با آمبولانس می آوردند و بعد با برانکارد به بخشی که تختها قرار داشت انتقال می دادند. دکتر محجوب جراح بیمارستان مهر تهران، مسئول تنظیم برنامه مجروحین بود. آنهایی که مشکل چندانی نداشتند، از در دیگر سوله، با اتوبوس ها به اهواز انتقال داده می شدند و آنهایی که نیاز به جراحی سریع داشتند، در نوبت عمل قرار می گرفتند. باز قبل از رفتن به اتاق عمل در راهرویی به عرض چهار متر و طول بیست متر، یک کنترل دیگر می شدند تا مجروحینی به اتاق عمل بروند که نیاز به عمل اورژانسی دارند. این کارها برای پیشگیری از اتلاف وقت و دقت بیشتر در معالجه مجروحین انجام می‌شد. مجروحین را بعد از عمل، داخل سالن می بردند و تحت نظر پزشک و پرستار قرار می گرفتند تا به وضعیت ثابتی برسند. سپس آنها را با اتوبوس های آمبولانس مانند، به اهواز انتقال می دادند. هشت اتاق عمل بود که مرتب بدون وقفه مجروحین آن جا جراحی می شدند. جراحان دکتر پورزنده از تبریز، دکتر کلانتر معتمد و دکتر سراج و من از تهران اعزام شده بودیم. البته دو سه نفر رزیدنت جراحی هم بودند که کمک می کردند. اغلب بچه های کرج و گاهی بچه های گیلان من را می شناختند. چون سالها در کرج و گیلان خدمت کرده بودم. این رزمندگان وقتی من و همکارانم را می دیدند به خاطر اطمینانی که از قبل به ما داشتند، نیرو می گرفتند. هر جراحی که از اتاق عمل بیرون می آمد، می بایستی لباس عوض کرده، دستهایش را بشوید و به اتاق عمل دیگری برود. در این فاصله، در راهرو اتاق عمل، اگر مجروحی نیاز به chest_tupe داشت، جراح برای او انجام می‌داد. کادر پرستاری وسیله را کنار مجروح آماده می کردند. من از اتاق عمل بیرون آمدم، پرستار کنار چند مجروح وسایل را گذاشته بود. برای دو مجروح این عمل را انجام دادم. جوان مجروحی شاهد کار من بود. روی برانکار دراز کشیده بود. روحیه خیلی خوبی داشت، با همه صحبت و شوخی می کرد. رو کرد به من و با لهجه اصفهانی گفت: «دادا! این چست تیوب چیه، بگو یکی هم به من بدهند.» گفتم: «دادا! چست تیوب که شکلات یا بیسکویت نیست، لوله است که داخل حفره سینه می گذارند که خونابه ها بیرون بیاید.» یکی از روزها که مشغول کار بودیم، سالن محل بستری مجروحین شلوغ شد. در حقیقت ولوله‌ای بپا شد. می گفتند مجروحی را آورده اند که خمپاره ای در پای این مجروح رفته و عمل نکرده است و الآن داخل آمبولانس است. همه ناراحت بودند که اگر این مجروح را داخل سوله بیاورند و خمپاره دستکاری شود و منفجر شود، چه ماجرایی رخ می دهد. قرار شد دکتر محجوب جراح بیمارستان مهر تهران و متخصص بیهوشی داخل آمبولانس بروند و خمپاره را از پای مجروح بیرون بیاورند. آمبولانس در فضای آزاد بیرون از سوله پارک شده بود و پزشکان داخل آن رفتند. این کار انجام شد و خوشبختانه پس از بیرون آوردن خمپاره از پای مجروح، یکی از نیروهای رزمنده که متخصص این کار بود، آن را برد تا خنثی کند. حمله ادامه داشت. پشت سر هم مجروح می آوردند و ما هم تا زمانی که می توانستیم داخل سوله مشغول کار بودیم. گاهی که برای نفس گیری از سوله بیرون می آمدم متوجه می‌شدم که روز است یا شب، مثلا یک بار که بیرون می آمدم روز بود و بار دیگر می‌دیدم، شب شده است. کار، سخت و نفس گیر بود ولی خستگی را حس نمی کردم. مجروحینی آوردند که با مجروحین دیگر کاملا متفاوت بودند. بسیار جالب بود که این مجروحین از ناحیه سینه و شکم و به طور کلی از ناحیه جلوی بدن مجروح بودند. از یکی از رزمندگان سؤال کردم: چه طور شما مجروح شدید؟» گفت: «ما غواصیم، در حقیقت خط شکن بودیم. وقتی از آب عبور کردیم و به خشکی رسیدیم، دیدیم کناره شط را کلا سیم خاردار کشیده اند. لباس قواصی تنمان بود. بلافاصله با شکم روی سیم خاردار خوابیدیم و رزمندگان از روی ما عبور کردند. به همین علت سطح بدن ماها زخم شده است.» ⊰•┈┈┈┈┈⊰• ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂