🍂 🔻 نبض یک خمپاره سخن نویسنده نوشته : عزت الله نصاری ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅ 🔻مقدمه با سلام. داستانی که در پی میخوانید گوشه ایی از مظلومیتِ همراه با ایثار و جانفشانی مردم ایران خصوصا شهرهای آبادان و خرمشهر در روزهای آغازین جنگ تحمیلی است. سراسر این خاطرات وقایعی بود که برای من پیش اومد و تلاش کردم با بازگویی اون لحظات تلخ، ظلم و ستمی که بر ملت ایران خصوصا مردم آبادان و خرمشهر رفت را بنمایش بگذارم. البته اینها وقایعی بود که من دیدم و قطعا صحنه های بسیار تلختر و یا حماسی تری هم بوده که من ندیدم مثل حماسه شهید بهنام محمدی، شهید دریاقلی سورانی و آزاده سرافراز خانم معصومه آباد. روزگاری که هر چند به تلخی و به سختی گذشت ولی با تلاش و پایمردی و ایثار جوانان حماسه ایی ترسیم شد که چشم جهانیان را روشن کرد و بنام دفاع مقدس شهرت گرفت. شاهد و راوی این وقایع خودم هستم و قاعدتا حضور من در تمام این وقایع پررنگ دیده میشه، این پررنگی نه برای خودنمایی است بلکه برای توضیح و تفهیم این مطلب است که هزاران جوان و نوجوانِ ایرانی با وجود اینکه نه آموزش چندانی دیده بودن نه اسلحه ایی داشتن فقط براساس حس دفاع از وطن و دین و مذهب شون وارد کارزار شدن و در عین نقص در سلاح و مهمات و آموزش، حماسه هایی خلق کردن که ارتش بسیار آماده و مسلح صدام را وادار به توقف و شکست کردن و در این راه شهدایی تقدیم راه خدا کردن که مزارشون تا قرنها قبله ی آمال آزادیخواهان خواهد بود. تمامی اسامی و اشخاصی که در این داستان معرفی می‌شوند واقعی هستن و در ادامه دفاع مقدس بسیاری شون به درجه رفیع شهادت یا اسارت و جانبازی رسیدن. تلاش فراوانی کردم تا واقعیتها را بدون اغراق و گزافه و تحریف، بنحوی بیان کنم که شاکله داستان نویسی بهم نخوره و خواننده احساس دلسردی نکنه، امیدوارم مورد رضای خداوند و شهدا و امام شهدا واقع بشه. و البته به این نکته توجه داشته باشید که سعی فراوان کردم تا داستان را با حال و هوای همون روزها بنویسم، یعنی شما دارید قصه را از زبان یه نوجوان ۱۵-۱۶ ساله ی خام و بی تجربه میشنوید. سلام و درود خداوند بر تمامی شهدا و آزادگان و جانبازان و امام شهیدان. •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• دنباله دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂