🍂 خاطرات مسئول نگهداری اسرای عراقی در مشهد /۴ حاج آقا خاکسار عکس هایی را نشان می دهد که عراقی ها در زمین های بزرگی مشغول بازی فوتبال اند. وی می گوید: دوازده تیم فوتبال داشتیم و بهترین لوازم ورزشی را در اختیارشان گذاشته بودیم. کمیته کار هم داشتیم و به آن ها حقوق می دادیم؛ حتی بیشتر از آن چه در قانون صلیب سرخ معین شده بود. آن ها وقتی به کشورشان بازمی گشتند چیزی حدود دویست هزار تومان پول داشتند. حاج آقا خاکساری با اشاره به این که خودش برادر شهید است، بیان می کند: پیکر برادر من در همان قطاری بود که اسرا را منتقل می کردیم. یعنی هم قاتل و هم مقتول. اما من با آن دیدی که این ها قاتل اند، با آن ها رفتار نکردم. در جبهه جنگ آن ها را می زدیم و با اقتدار نبرد می کردیم، اما به محض این که دست هایشان را به نشانه تسلیم بالا می آوردند، انسانیت و آموزه های دینی حکم می کرد رفتارمان تغییر کند. ما نظامی هستیم و تابع دستورات عمل می کنیم این طور نبود که احساسات بتواند بر ما غلبه کند. آقای خاکسار وسایل و یادگاری های زیادی را نشان می دهد که بر درستی حرف هایش صحه می گذارد. روی پارچه هایی که اسرا برایش گلدوزی کرده اند، بیشتر کلمات محبت آمیز دیده می شود. یکی نوشته «اتحدوا» و دیگری نگهبانش را برادر و شفیق خودش خوانده. نوشته یکی از آن ها را با همان لهجه عربی می خواند. انگار که این کار را بارها و بارها تکرار کرده و مرور یادگاری ها جزئی از زندگی اش شده است. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂