🍂
عزتشاهی ۲
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
حسینی غالباً در اتاقش تنها کار میکرد ولی گاهی بازجوها هم پیش او میآمدند. این بار بازجو (محمدی) هم به داخل آمد. وقتی مرا به زمین انداختند، او با پاشنه کفش روی گونهام رفت و چرخ زد که ناگهان دو دندانم شکست.
این شرایط واقعاً غیرانسانی، وحشیانه و ناراحت کننده بود. برخی در این وضع گریه میکنند ولی من گریهام نمیآمد، گویی چشمه اشکم خشکیده بود و آب در بدنم نبود. حسینی و محمدی دو نفری آنقدر مرا با شلاق زدند که ناخنهای پایم از جا پریدند و افتادند و ناخنهای دستم نیز کنده شدند. بعد در همان حال که خونین و مالین روی زمین افتاده بودم، به زور آب به دهانم ریختند؛ من هم تف کردم توی صورتشان. دست بردار که نبودند. جریتر شدند و به زور کمی دانه برنج به دهانم ریختند تا به خیال خودشان روزه مرا باطل کنند. برای اینکه خوشحال نشوند گفتم؛ باز من روزهام، هرکاری کنید، حتی اگر در دهانم بشاشید، بازهم روزهام باطل نمیشود، چون به زور است.
این دو نفر پس از کلی کلنجار رفتن با من خسته شدند. رسولی آمد و نقش ضامن را بازی کرد و گفت: این بدبخت را که کشتید، ولش کنید یک خورده استراحت کند، خودش مینشیند و حرفهایش را میزند، اصلاً من خودم باهاش صحبت میکنم. در این جور مواقع یکی در نقش شمر میشد و دیگری امام حسین. جالب اینکه کسی که برای من امام حسین شده بود، تا چند لحظه پیش در اتاق دیگر نقش شمر و یزید را برای کس دیگری بازی میکرد و من آن قدر خام نبودم که فریب این بازی را بخورم. وقتی حقههایشان ثمر نبخشید، دیگر مرا به سلول برنگرداندند، بلکه همانجا پشت در نگه داشتند. در همان جا بی رمق و ناتوان در زیر کوهی از درد خوابم برد.
🔹 شب قدر بازجویان
عزت شاهی را به صلیب کشیدند
شب، بازجوهای شکنجهگر دوباره بازگشتند و گفتند: نمیتوان به همین صورت وضع را ادامه داد، باید همین امشب کلکش را کند. امشب باید شب شهادتش باشد. مرا بردند و بعد از کتک مفصلی از مچ، پاهایم را بستند و وارونه آویزان کردند. بعد از دقایقی آمدند و مرا به روی زمین انداختند. بعد مجبورم کردند که روی چهارپایهای بایستم و دستهایم را از طرفین به میخ طویلهای بر دیوار بستند و بعد چهارپایه را از زیر پاهایم کشیدند و مصلوبم کردند. تمام وزنم را کتف و مچ دستهایم تحمل میکرد. دستبند لحظه به لحظه بیشتر در مچ دستم فرو میرفت. خون به دستم نمیرسید. پنجههایم بیحس شده بودند. به همین اکتفا نکردند و شروع کردند به شلاق زدن به کف پا و روی پایم...
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
ادامه دارد
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂