🍂 🔻 ققنوس‌های اروند نوشته : عزت الله نصاری ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅ 🔻 قسمت شانزدهم نوروز سال ۱۳۶۵ بعد از حدود دوماه جنگ و درگیری بسیار سخت و نفس گیر، یواش یواش صدام حسین فهمید که توانایی بازپس گیری فاو را نداره و هر چی بیشتر فشار بیاره تلفات بیشتری میده. بوی بهار آروم آروم به مشام میرسه. غنچه های گلهای محمدی یواش یواش شروع به شکفتن کرده. رایحه دل انگیز لگاحِ نخلستان جای بوی سیر و تخم مرغ گندیده صدامی را گرفته. عملیات تموم شده و مقرهایی که مملو از رزمنده و بسیجی بود، حالا با تعداد ۵-۶ نفر اداره میشه، دانشجوها رفتن، کارگرها و کارمندها رفتن کشاورزها و معلمها رفتن و همه مردمی که خالصانه و مخلصانه خونه و زندگی و درس و مشق را رها کرده بودن تا به عملیات برسن و در دفاع از کشور و سرکوبی دشمن سهیم باشن، با اخبار پیروزی به شهرهاشون برگشتن و جبهه ها سوت و کور و خالی از دعاها و نمازهای عارفان شب و شیران روز شده. نماز شب خوانها و عارفانی که با یک نظر اروند وحشی را رام کردن و لشکرهای صدام و بمبهای شیمیایی و بمبارانهای بی‌شمار را خنثی کردن، رفتن و ما رو تنها گذاشتن. عده ای به لقای دوست رسیدن و عده ایی به جوار خانواده. آنان که بنظر خاک را کیمیا کنند آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند چند ماه پیش یه دست لباس نو کره ای تحویل گرفتم و برای نوروز قایمش کردم. لباسهای نو رو از پلاستیک بیرون آوردم و جهت اطو شدن زیر پتو گذاشتم. سپاه ۳ تا حمام عمومی رو برای رزمنده ها راه اندازی کرده، حمام مهران حمام گزی حمام نوربخش. حمام نوربخش توی لین ۱ کنار خونه مهران ملایی است. سالها قبل وقتی کلاس سوم راهنمایی بودم یه همکلاس داشتم به اسم احمد جهانبانی، باباش مدیر این حمام بود. در همون سالها چندبار با سعید و حجت الله، برادرانم به این حمام اومده بودیم. هوای سرد، تن خسته، آب گرم، حسابی حالم جا اومد. از حموم که در اومدم رفتم خونه ی مهران. •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂