🍂 🔻 ققنوس‌های اروند نوشته : عزت الله نصاری ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅ 🔻 قسمت هجدهم به ذهن مون رسید جهت تقویت روحیه بچه ها و برای حفظ سنت‌ها و آداب ، سفره هفت سین بیاندازیم و به سنت دیدوبازدید عمل کنیم. چندتا از بچه های مقر خمپاره انداز بوارده، مرغ و خروس نگهداری می‌کنن. سه چهارتا از مرغها را سربریدیم و کباب کردیم و چندتا از مقرها را دعوت کردیم. ناهار خوبی بود و بچه ها در کنار همدیگه احساس غم را از دست دادن. روز بعد مقر سید محمد(یکی دیگه از مقرهای ادوات) هم با تهیه ماهی کباب بچه ها را دور هم جمع کرد. فرمانده قبضه مقر سید محمد، جواد بغلانی است، عاشق باقلواست. تعداد زیادی باقلوا خریده و بین بچه ها تقسیم میکنه. اینجا چندتا میز پینگ پنگ هم هست، یه مسابقه پینگ پنگ راه انداختن، جاروجنجالی بپا شد. حسین جلی و سعید صالحی خیلی عالی بازی میکنن. از ترس اینکه لباسهای نووام کثیف نشوند فقط برای مهمونی رفتن به مقرها می‌پوشم‌شون. حاج آقا جمی، امام جمعه آبادان به رسم هر سال برای عیدمبارکی به مقرها سرکشی میکنه و ضمن ابلاغ سلام امام یه اسکناس مزین به امضای امام را هم بعنوان عیدی به رزمنده ها میده. پرویز چابهاری، بهش میگیم پرویزو متاهله و حقوق بسیج کفاف زندگیش را نمیده دو تا بچه هم داره، خانواده اش بوشهر زندگی میکنن. بسیار شیطون و پر از شر وشوره. چندین بار مجروح شده، توی یکی از مجروحیتهاش یکی از چشمهاش را تخلیه کردن و چشم مصنوعی داره. حاج آقا به هر رزمنده یه برگ ۱۰۰ تومانی میده، پرویزو نق میزنه و میگه ۱۰۰ تومان به چه دردی میخوره، من باید ۵۰۰ تومان از آقا بگیرم. میره بغل دست حاج آقا و احوالپرسی میکنه. حاج آقا در حال نوشیدن چای، با پرویزو خوش و بشی میکنه. پرویزو روضه خونی را زیر گوش حاج آقا شروع کرد ؛ آقا‌ من زن دارم عیالوارم دوتا بچه دارم مستاجرم........ همینطوری که داره روضه میخونه، حاج آقا دست کرد توی جیبش و ۲۰۰ تومان دیگه بهش داد. پرویزو یه نگاهی به دوتا اسکناس ۱۰۰ تومانی انداخت، هنوز راضی نشده، با دوانگشت چشم مصنوعیش را از حدقه درآورد و جلوی چشم حاج آقا گرفت و گفت حاج آقا من جانباز هم هستم. آقای جمی بنده خدا یهویی تکون سختی خورد، استکان را انداخت توی نعلبکی و در حالیکه با عجله از جاش پاشد دست کرد توی جیبش و پانصدتومان دیگه هم بهش داد و از مقرمون فرار کرد و رفت. •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂