🍂 در جبهه دشمن چه می‌گذرد ۸ ) خاطرات علی مرادی عضو رها شده سازمان منافقین ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ 🔸 لازم به ذکر است که از قبل مطالعاتی در زمینه جریانهای انقلابی و گروه‌های چپ داشتم. بحث های داغی بعد از انقلاب بین هواداران چریک‌های فدایی با مجاهدین در جلو دانشگاه تهران و برخی تجمعات در شهرها داشتم که همه را به رخ نسرین و فضلی کشیدم. همین که حرف‌هایم را زدم مقداری ثبات روحی پیدا کردم و با خودم گفتم اگر دفاع خوبی نکنم همین‌جا مرا له می‌کنند. به‌خصوص که من مجاهد نیستم و ایدئولوژی اینها را قبول ندارم، پس بیشتر در معرض خطر هستم . از طرفی بهانه خوبی بود تا شاید راهی برای خروج از تشکیلات پیدا کنم و از آنها بخواهم مرا به اروپا بفرستند. از مجموعه گفتگوی فی مابین نتیجه گرفتم که نسرین و فضلی می‌خواستند گربه را دم حجله بکشند و در همان روزهای اول مرا سرجایم بنشانند. من بعد از این‌که مقداری ثبات پیدا کردم تصمیم گرفتم کوتاه نیایم تا از این پس هر دقیقه مرا زیر ضرب نبرند. اما احساس کردم در نیمه های بحث مقداری عقب نشینی کردند و با شوخی و مزاح و دلجویی خواستند فضا را تلطیف کنند و از دلخوری من جلوگیری کنند. در لابلای حرف های نسرین جمله ای از دهنش خارج شد: ما می‌دانیم تو در اردوگاه دارای وجهه و احترام خاصی بودی و تعداد زیادی از دوستان اردوگاهی هم اینجا هستن اما دیگر لازم نیست اینجا تو شاخص باشی و همان رفاقت و ارتباطات را با هم داشته باشید، اینجا همه به رهبری ( برادر مسعود) وصل هستیم. این ماجرا همینجا تمام شد و با جوک و خنده و شوخی‌های نسرین از اتاق خارج شدم و فضلی هم با من دست داد و روبوسی کرد، فضلی از من خواست که در این خصوص بیرون چیزی به کسی نگویم و خداحافظی کردم و به آسایشگاه رفتم. این روش ظاهرا تز مطالعه شده رجوی بود که نیروها را تا نهایت توان در کارهای یدی و فیزیکی خسته کنند که دیگر هیچ توان و مجالی برای فکر کردن به تناقضات نداشته باشند و شب خسته فقط بتوانند خودشان را به روی تخت برسانند. ما اسرای تازه پیوسته و جدیدالورود را نیز در این چهارچوب بکار می‌گرفتند. اما آنچه در همان اوایل ورود ما مشخص شد این بود که این تز برای اسرا خیلی جواب نگرفت و هر روز که می‌گذشت تناقضات بین حرف و عمل مجاهدین بیرون می‌زد و اسرا نیز که عمدتا افرادی بودند که در اردوگاههای عراقی رفتار خشن و سرکوبگرانه نیروهای عراقی را تجربه کرده بودند، با کادر تشکیلات کنار نمی آمدند و بیشتر فردی و سرکش بودند و همواره اعتراضات خود را داشتند. اسرای پیوستی تقاضا دادند که اتاقی بنام اتاق تلویزیون دایر کنند تا غروب بعد از خستگی کار بتوانند ساعتی برنامه متنوع تلویزیونی نگاه کنند .بحث و دعوا بر سر این موضوع بالا گرفت. اکثر سران تشکیلات موافق این‌کار نبودند و بر این عقیده بودند که این تشکیلات با خون و تلاش عناصر ایدئولوژیک سازمان محکم و استوار مانده است و حالا اسرا و بقول آن ها (اردی ها – اردوگاهی ها) این تشکیلات را تخریب می‌کنند و درست هم حدس زده بودند. همینطور هم شد. نهایتا بعد از هفته ها بحث و جدل اسرا پیروز شدند و اتاق تلویزیون راه اندازی شد.  ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ادامه دارد .. @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂