🍂
🔻
ققنوسهای اروند
نوشته : عزت الله نصاری
┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅
🔻
پنجاهوسوم
با شروع جنگ پدرِ مهدی که عموی سعید هم هست، خانواده را به کرج منتقل میکنه، یه ویلای مصادره ایی را تصرف کردن.
بچه ها رفتن کرج.
سرپرستار را صدا زدم، اصرار دارم دکترم را ببینم و خواهش کنم مرا مرخص کنه، حالا که مادرم فهمیده من مجروح شدم نباید تاخیر کنم. میدونم هر روزی که بگذره یکسال پیرش میکنه.
ناهید خانم وقتی شنید میخوام مرخص بشم به جنب و جوش افتاد، اینقدر که دلم برای مادرم تنگ شده، بیقراریهای ناهید خانم به چشمم نمیاد.
بعد از دو روز قهر، وقت رفتن باهام خداحافظی کرد و رفت.
صبح زود بیدار شدم و منتظر دکتر، ناهید خانم هم اومده، سلام و صبح بخیر و کنترل علائم حیاتی بیمار و درج در گزارش روزانه، حالا دیگه وقت ویزیت پزشکهاست.
چند روزیه بهعلت اینکه حالم خیلی خوب شده، دکتر داخلی مرا ویزیت نمیکنه فقط گاهی گزارشهای روزانه در مورد وضعیت معده و مثانه را میخونه.
با اصرارِ من پزشک اومد توی اتاق، همون پزشکی که خیلی خشک و مقرراتیه.
هرچی براش روضه خوندم که مادرم خبر مجروحیتم را شنیده و من باید سریعا خودم را بهش برسونم، گوشش بدهکار نیست.
در آخر کلام بهم گفت، بهشرط اینکه امروز وضعیت کارکرد معده و مثانه ات طبیعی باشه و همچنین با اخذ رضایت از خودت، فردا میتوانی مرخص بشی.
خیلی خوشحال شدم، چشمم به ناهید خانم افتاد، پشت سر پزشک قایم شده و داره صحبتها را گوش میده وقتی شنید فردا مرخص میشم، بهشدت پَکَر شد.
بازهم دوستام خارج از وقت ملاقات اومدن. به سعید خبر دادم که فردا مرخص میشم.
مهدی گفت که پدرش شنیده زخمی و بستری هستم، مراسم چهلمین روز شهادت محمود یازع، پسر حاج حسن و برادر مهدی همین پنجشنبه است. حاج حسن پیام فرستاده حتما باید توی مراسم باشی.
آخه با محمود هم توی چند تا عملیات بودیم و گاه گداری باهمدیگه میومدیم کرج.
فرید و فرهود هم اومدن و جمع رفقام تکمیل شد.
قصد دارم بعد از شرکت در مراسم چهلم شهید محمود یازع برم شیراز.
با اتوبوس که نمیتونم حدود ۱۸ ساعت طول میکشه و شکمم داغون میشه. فرهود پیشنهاد کرد از طریق بنیاد شهید بلیط هواپیما تهیه کنه.
قبول نکردم، خاک بر سرشون کنند حدود ۳۰ روزه بستری هستم حتی نیومدن بپرسند مرده ای یا زنده، حتی آمارِ مجروحان را هم نگرفتن.
در تمام این روزها حتی یکنفر از طرف بنیاد شهید به بیمارستان سرکشی نکرد در حالیکه ۱۰-۱۵ نفر مجروح جنگی توی این بیمارستان بستری هستن.
فرهود گفت تو کاری نداشته باش، بلیط هواپیما با من فقط بگو برای چه روزی میخواهی؟
پنجشنبه مراسم هست، قطعا برای جمعه.
دل تو دلم نیست، انگاری از زندان آزاد میشم.
•⊰┅┅❀•❀┅┅⊰•
ادامه دارد
#ققنوسهای_اروند
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂