🍂 🔻 ققنوس‌های اروند نوشته : عزت الله نصاری ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅ 🔻 پنجاه‌و‌پنجم رفتیم بیمارستان زردشت. حاج عباس سرخیلی، فرمانده تیپ زرهی اینجا بستریه. احوالی ازش پرسیدیم و رفتیم بیمارستان مهر، حسین جلی اینجا بستری است. حسین از دوستان خیلی صمیمی است. توی راهرو دنبال اتاقش می‌گردم، روی درب یکی از اتاقها چندین دستنوشته چسبوندن، "ورود ممنوع" "ورود پرستار به تنهایی ممنوع" ووو. تعجب کردم. توی این اتاق چی هست که اینقدر اخطار دادن؟ به ذهنم خطور کرد احتمالا حسین جلی زاده توی همین اتاقه، می‌دونم که خیلی شیطنت می‌کنه و احتمالا اینجا هم شلوغ بازی درآورده. پرستار اجازه نمی‌ده درب اتاق را باز کنم و می‌گه اینجا یه مجروح جنگی بستری هست که موجی شده و خیلی خطرناکه. رفتم میز پرستاری و سراغ حسین را گرفتم، حدسم درسته، حسین توی اون اتاقه و ظاهرا چندین بار پرستارها را کتک زده و آزار داده. به سرپرستار گفتم می‌خوام برم عیادتش، اجازه نداد و تاکید داره که خطرناکه ممکنه بهت آسیب برسونه. بهش گفتم سرکارتون گذاشته، ما آبادانی‌ها یکمی اهل شوخی و شیطنت هستیم. باورش نمی‌شه، بهش اطمینان دادم هیچ خطری نداره و من می‌تونم کنترلش کنم. زد زیر خنده و با اشاره به عصا و سر و وضعم گفت تو خودت یکیو می‌خواهی جمع و جورت کنه. یه پرستار گردن کلفت را همراهم فرستاد توی اتاق، حسین نشسته و مادرش داره بهش کمپوت آلبالو می‌ده. روبوسی کردیم و کنارش نشستم، خیلی ژولیده است معلومه خیلی وقته حمام نرفته. با نوک عصا محکم زدم روی سینه اش و بهش گفتم چرا اینقدر شلوغ کردی و پرستارها را ترسوندی، چرا حمام نرفتی ووو. برگشتم میز پرستاری و از سرپرستار تقاضا کردم وسائل بدن تا حسین را ببرم حموم بدم. اون پرستار گردن کلفت با تعجب بهش گفت که من و حسین چه جوری با هم صحبت کردیم و من با عصا زدمش و حسین چیزی نگفت. : اینقدر که به این احترام می‌گذاره به مادرش هم نمی‌گذاره. هر چی ازش پرسید جواب داد، هر چی بهش گفت، نه نگفت، فکر کنم این فرمانده شون باشه. بهشون گفتم که من فرمانده نیستم ولی دوستی های ما بچه های جبهه اینقدر عمیق و وسیع هست که از برادر هم بهم نزدیکتریم. از اونجا رفتیم میدان ولیعصر که یه سری هم به محمد زهیری بزنیم، بیمارستان امام خمینی بستری است. روز اول فروردین محمدرضا با زبون روزه همراه عده ایی از بچه ها سوار بر جیپی که تفنگ ۱۰۶ حمل می‌کرد، می‌روند گلزار. همون دکل لعنتی تجمع مردم را می‌بینه و شروع به اجرای آتش می‌کنه. در حال برگشتن هستن که یه گلوله توپ کنار ماشین اصابت می‌کنه و جیپ، چپ می‌شه و قبضه ۱۰۶ میفته روی محمد رضا..... •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂