🍂 🔻 متولد خاک پاک کفیشه نوشته : عزت الله نصاری ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅ 🔸 قسمت چهارم عبدالجلیل یه جوان مذهبی و ورزشکار و خوش اخلاق و مردم دار و بشدت اهل کار و تلاش بود. انواع و اقسام ورزشها را تجربه کرده بود. ورزش باستانی و کشتی و بوکس و وزنه برداری و عاقبت پرورش اندام. در همین ایام همت کرد و کلاس اکابر رفت و موفق شد سیکلش را بگیره. بعد از مدتی با یه دخترخانمی که اصالتا اهل خلار شیراز هستن و پدرشون کارگر شرکت نفت آبادان است ازدواج میکنه و سومین فرزندش و دومین پسرش در خونه ایی که بتازگی در محله‌ی کفیشه کوچه ۳ فرعی خریده بدنیا میاد. تولد پسر دوم مصادف میشه با ماه شعبان و به همین مناسبت عزت الله نامگذاری میشه. سال بعد هم یه پسر دیگه در ماه شعبان بنام حجت الله و چند سال بعد دوتا پسر دیگه بنامهای مهدی و هادی، و اینجوری شد که سعادتِ شروع نامگذاری فرزندان بنامهای آقا صاحب الزمان(عج) با تولد من انجام شد. بابام خیلی بچه دوست بود و در نهایت با ثبت رکورد ۹ فرزند، ۵ پسر و ۴ دختر در شناسنامه اش رضایت داد. خونه ایی که در محله کفیشه داشتیم یه خونه کوچک در حدود ۶۰ متر که دوطبقه بود. طبقه پایین یه اتاق بزرگ داشت که محل خورد و خوراک و خوابمون بود. یه مطبخ (آشپزخونه)کوچک و یه حیاط کوچولو. خونه ی ما پشت دوتا خونه قرار داشت، خونه ی آل خمیس و خونه ی عباسی بهمین دلیل با یه راهرو طولانی به کوچه وصل میشد. طبقه بالا ۲ اتاق داشت یه اتاقش یه خانم نرس(پرستار) مجرد یه اتاق هم به یه خانواده ای که یکمی شلوغ بودن اجاره داده بودیم. ۵-۶ نفری بودن. ننه علی، یه زن بسیار مهربون. عرب نبود ولی چون مدتها توی بصره زندگی کرده عربی و ترکی را بخوبی صحبت میکنه. هر روز به محض اینکه آفتاب داغه آبادان غروب میکنه چندتا آفتابه آب میبریم بالای پشت بومی که کاهگلی است و آبپاشی می‌کنیم و یکساعت بعد هم عملیات انتقال تشک و پتو و متکاها به بالای پشت بوم انجام میشه. چند ساعت بعد که برای خواب میریم بالا، تشک ها حسابی خنک شدن. بعد از خونه ی آل خمیس، مکانیکی بزرگ اوسا کریم بود. بعدش کوچه مسجد فاطمیه و روبروش هم خیابون ۲ اصلی که مستقیم میرفتی تو بازارکفیشه. خیاطی عمو یدالله تعمیرگاه اوس رحمان و دندونسازی، مدرسه ی مهر. یه مدرسه ی فوق العاده بزرگ دخترونه با یه معماری شرکتی. از اینطرف هم بعد از خونه ی عباسی، خونه ی حاجی زاده، سید، هندی ها، مامان سوسن، تعمیرگاه یابر، خیابون ۳ اصلی و خونه های یازعیها خصوصا خونه ی ۲ طبقه ی حاج حسن که با طلوع خورشید درش باز میشد و خدا بده برکت، زن و مرد و دختر و پسر را سن و سالهای مختلف به تعداد بیشماری تا شب تردد داشتن. و از اینجا از طریق کوچه ی جاسم باوی اینها وصل میشدیم به میدون پهلوی. •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• ادامه در قسمت بعد @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂