🍂 🔻 متولد خاک پاک کفیشه نوشته : عزت الله نصاری ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅ 🔸 قسمت هفتم یه بار یه آدم قوی هیکل که مست بود، با لگد زد زیر بساط ما، ما کوچیک و بچه بودیم مجبور شدیم از پسرعمه کمک بگیریم. او هم که مثل دائیش(آقام) بشدت اهل دعوا و درگیری و مقاومت در مقابل زورگو و ظالم بود، فورا اومد وسط معرکه، قبل از اینکه یارو کوچکترین حرکتی انجام بده، ۳-۲ تا مشت توی صورتش کوبید و بلافاصله با یه کله جانانه توی دهنش نقش برزمینش کرد. جابر فرار کرد و پاسبان، آقام را دستگیر کرد. جابر خودش را معرفی کرد و بعد از اینکه فلک شد و مقداری پول بعنوان جریمه دادن، آزاد شد. وقتی توی کلانتری داشتن جابر را فلک میکردن آقام خیلی اشک ریخت و اصرار می‌کرد تنبیهش نکنن آخه جابر را خیلی دوست داشت. بعد از آزادی جابر، آقام پسرها را توی حیاط جمع کردو آموزش دعوا و کتک کاری و کارهایی که بعد از دعوا باید انجام بدی که مقصر شناخته نشی انجام شد!!! ؛ کفش بند دار بپوشید، استفاده از ساعت و انگشتر ممنوع، به محض اینکه دیدید کسی بهتون نزدیک میشه و کوچکترین احتمالی برای درگیری وجود داره، مهلتش ندهید فورا با نوک کفش به ساق پایش بزنید و بلافاصله با مشت یا کله به دماغش بزنید. منتظر نباشید که گفتگو انجام بشه، گفتگو بعد از کتک کاری و تسلط شما باید انجام بشه. بعد از اینکه خوب کتکش زدید و احتمال اینکه از پشت سر بهتون حمله کنه وجود نداشت، بسرعت به کلانتری بروید و شکایت کنید که بهتون حمله شده و شما از خودتون دفاع کردید، هر کسی زودتر بره کلاتتری، در دادگاه محق شناخته میشه. این خلاصه آموزشهای آقام بود!!! بعلت همین تلاشهای سخت و خصوصا گرمای زیاد و تعداد زیاد بچه ها، و روحیه ی بسیار پرتلاشی که داشت، با مردم بسیار زودجوش و مهربان بود، ولی توی خونه.... چشمتون روز بد نبینه، بسیار منضبط و تندخو و عصبانی مزاج. کوچکترین بی نظمی و فضولی و شیطنت و سروصدا یا عدم اطاعت را تحمل نمیکرد. از طرف هرکسی، فورا کتکش میزد، کتک که میگم، کتک بودها!!! کمترینش سیلی هایی بود که تا دوسه روز صورت کبود میماند. •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• ادامه در قسمت بعد @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂