🍂 🔻 متولد خاک پاک کفیشه نوشته : عزت الله نصاری ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅ 🔸 قسمت دهم صبح ها مراسم زیر پرچم داشتیم، افراشتن پرچم همراه با سرود شاهنشاهی، در حالیکه ما با دوانگشت کنار پیشونی گرفته و بعنوان سلام پیشاهنگی خبردار ایستاده بودیم، هیجان انگیز بود. خونه ما که دست کمی از پادگان نداشت، جمعه ها باید پتوها و لباسهامون را می‌شستیم و ناخن‌ها کوتاه می‌شد. هر دوهفته یکبار هم پسرها به صف می‌ایستادن و آقام با اون ماشین های سرتراشی مشهور قدیمی، همه را کچل می‌کرد، کچل که بودیم اجازه بلند شدن مو را نمی‌داد. آقام از هر نوع بازی که شبیه قمار باشه متنفر بود. حتی از گلوله بازی. می‌گفت چون گلوله بازی برای برد و باخته قماره. پسرهای عمه ام که سن شون بیشتر بود و جوان محسوب میش‌دن، بشدت از کچل کردن متنفر بودن و همیشه برای فرار از کچل شدن، کتک می‌خوردن. یه تلویزیون RTL سیاه و سفید داشتیم. اون زمان تلویزیون ایران فقط ۱ کانال داشت ولی در آبادان بشرط اینکه لوله آنتن بلند باشه و از ۳ جهت شاخک داشته باشه، میشه کانال بغداد و بصره و کویت را هم دید. بچه ها مثل سیخ کبابی کنار هم دراز می‌کشیدن و تلویزیون نگاه می‌کردن. فیلم‌های وحشتناک از داراکولا و سامسون و دلیله یا فیلم‌های وسترن از جان وین یا فیلمهای عشقی از جینالولو و سوفیا لورن. یه سریال بسیار کسالت بار هم پخش می‌شد بنام آیرون ساید. فیلم تماشا کردن مون هم جالب بود. دخترها یه چادر یا پتویی چیزی کنارشون بود، اگر فیلم ترسناک بود، به محض اینکه جناب داراکولا تشریف می‌اورد، چادر یا پتو را می‌کشیدن روی صورتشون و به پسرها اصرار می‌کردن هر وقت داراکولا رفت بهمون خبر بدید. اگر فیلم عشقی بود، هر وقت صحنه ماچ و بوسه بود چادر یا پتو را می‌کشیدن روی صورتشون. به سیمی که از پریز آنتن تا تلویزیون کشیده و آویزان بود، چند لنگه دمپایی آویزان بود و هر وقت تصویر برفکی می‌شد، دمپایی ها را تکان می‌دادیم..... کلاس چهارم که رسیدم سیستم عوض شد و دوران ۱۲ کلاسه ابتدایی تبدیل به ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان شد. •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• ادامه در قسمت بعد @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂