🍂 🔻 متولد خاک پاک کفیشه نوشته : عزت الله نصاری ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅ 🔸 قسمت چهل‌ویکم گفتم که آقام خیلی مقید و مذهبی بود، در آب و هوای بشدت گرم آبادان و در تابستان، روزه اش ترک نمی‌شد. یادم میاد یه سال که خیلی گرم بود، یه سطل بزرگ زیر میز گذاشته بود و می‌رفتم براش یخ می‌خریدم. مغازه یخ فروشی یکمی دور بود، صاحبش هم یه آدم گردن کلفت به اسم اسمال یخی، روی بدنش خالکوبی‌های زیادی دیده می‌شد، در حین صحبت کردن لهجه همدانیش کاملا معلوم بود. یکی دیگه از محاسن شاگردی توی مغازه این بود که با لهجه های مختلف آشنا شدم. یخ‌ها را می‌ریختم توی سطل، آقام چند دقیقه ای یکبار دستمال را توی آب یخها خیس می‌کرد و روی سر یا پشت گردنش می‌گذاشت تا خنک بشه. دو سه تا اتفاق پشت سرهم باعث شد که بشدت از آخوند و مسجد گریزان بشم. البته آقام یه همشهری داشت که آدم بسیار خوب و محترمی بود. چندبار هم خونه مون اومده بود. چند وقته قبل ساواک گرفته بودش و از میون بازار کشون کشون با دستبند بردنش شهربانی، آقای غلامحسین جمی. می‌گفتن با شاه دشمنه و برعلیه شاه فعالیت می‌کنه. یه آخوندی بنام دانش یا دانشی دقیق یادم نمیاد، از طرف آبادان کاندید مجلس شورای ملی شد و به مردم هم اخطار میدادن که باید بهش رای بدید. دهه عاشورا آقام برای سینه زنی رفته بود حسینیه، هرشب که می‌رفت من دم مغازه بودم و یکی دوساعت توی حسینیه عزاداری می‌کرد، اون شب خیلی زود برگشت، شاید ۱۵ دقیقه هم طول نکشید، بشدت عصبانی بود و فحش میداد. ؛ بی شرف‌ها زهر ماری خوردن اومدن سینه زنی، می‌گن اینجوری تا صبح هم سینه بزنیم خسته مون نمی‌شه!!! آقام هم ترسیده بود. هم عصبانی شده بود هم بدنبال یه راه چاره بود. می‌گفت وقتی که ساواک آقای جمی که مجتهده را اینجوری می‌گیره با یه کاسب خرده پا مثل من بدتر رفتار می‌کنه. در این روزگاری که براثر جو فاسد حاکم بر جامعه، بعضی از مردم فکر می‌کنن با عرق خوردن و بیشتر سینه زدن برای امام حسین، ثواب بیشتری می‌برن و بعضی از آخوندهامون هم برای منافع شخصی‌شون همه کاری می‌کنن، یه کاسب رده پائین مثل من فقط باید مراقب خانواده خودش و اطرافیانش باشه. •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• ادامه در قسمت بعد @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂