🍂 🔻 متولد خاک پاک کفیشه نوشته : عزت الله نصاری ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅ 🔸 قسمت هفتادم دبیر دینی مون آقای سلطانی، حسابی باهاش رفیق شدم، از بحثهایی که میکنم خوشش میاد و از اینکه سطح مطالعه ی خوبی دارم خوشحاله. خونه شون نزدیک درمانگاه اقباله و نزدیک به خیابون سیاحی. هر روز بعد از تعطیل شدن مدرسه با همدیگه میریم و توی راه هم با هم گفتگو می‌کنیم. وقتی دید خیلی اهل کتاب و مطالعه هستم بهم پیشنهاد کرد کتابهای مرتضی مطهری را بخونم. آقای برفی دریایی دبیر ادبیات، در مورد تاریخ کهن نظریاتش خیلی متعصبانه است و معمولا با همدیگه درگیر می‌شیم. به ساسانیان خیلی تعصب داره. سبزه چهره و با شکمی برآمده و خیلی لات و لوتی صحبت می‌کنه. عینک ریبون را فقط وقتی وارد کلاس میشه از چشم برمیداره. وقتی خودش را معرفی کرد گفت یه بوتیک لباس فروشی توی بازار کویتی‌ها داره. امتحان گرفتنش از همه جالبتره، دم در کلاس میایسته و مراقبت میکنه ناظم یا مدیر سرنرسه، بچه ها هم از روی کتابها می‌نویسن!!! عاقبت آقام تغییر شغل داد و از شغل پر از دردسرهای شیرین عطاری به طلافروشی روی آورد. من و سعید و حجت هم از شاگرد عطاری نجات پیدا کردیم. نه از طلافروشی چیزی بلدم نه خوشم میاد. کمونیستهای خاک بر سر میگن شما خرده بورژوا هستید، نمیدونن بابای بیچاره من چه زجر و ستمی کشیده چقدر تلاش کرده تا به اینجا رسیده. هنوز هم هیچ سرمایه خاصی نداره چه جوری خرده بورژواست؟ بالاخره تلاشهای آقام ثمر داد و آقا شکرالله عطاری همسایه قصد کرده ازدواج کنه. خیلی خوشحاله انگاری برادرش داره ازدواج میکنه. شب سرسفره آقام به ما گفت فردا عصری برید خونه آقا شکرالله برای تدارکات جشن عروسی، هر کاری بهتون گفتن و از دست تون برمیاد انجام بدید. با چندتا از بچه های کفیشه رفتیم خونه شون، پشت فرمانداری آبادان یه خونه ۳ طبقه داره. پذیرایی از مردها را گذاشتن بالای پشت بوم. جعبه های نوشابه و شیرینی ها را بردیم بالا و بعد از چیدن میز و صندلی مهمونها سرازیر شدن. بزن و بکوب شروع شد و ما هم تندوتند پذیرایی می‌کردیم. بر اثر بارندگی‌های شدید و چندروزه، آبادان تحت محاصره سیل قرار گرفت و از مردم برای کمک استمداد خواستن. با تعدادی از بچه ها به جهادسازندگی مراجعه کردیم و توسط یه کمپرسی به جزیره مینو فرستاده شدیم. بوسیله گونی‌های خاک در کنار خونه های مردم سد می‌ساختیم تا از ورود آب به خونه ها جلوگیری کنیم، صاحبان خونه(عربهای جزیره مینو) وقتی هجوم امدادگران را دیدن، با تمام توان و در حد وسع و استطاعتشون پذیرایی می‌کردن. روز بعد بردنمون پشت خیابان سیاحی. سطح بهمنشیر بحد وحشتناکی بالا آومده، چندصد نفر هستیم و با سرعت در حال تقویت دیواره ی رودخانه. هواداران مجاهدین و چریکهای فدایی هم مقداری آرد و گندم و اینجور چیزها برای مردم آوردن، بی معرفتها آرد و گندم را از فرمانداری آبادان گرفتن بعد آرم سازمان خودشون را زدن روشون و به مردم میدن. یکی از خانواده ها وقتی آرم چریکها را دید کیسه آرد را تحویل نگرفت. می‌گفت شما کمونیست هستید و نجسید. چند روزی مدارس را تعطیل کردیم و توی جهاد کار کردیم. •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• ادامه در قسمت بعد @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂