وقتی به سمت سنگر شهید زال می‌رفتیم، زمین از شدت بارش گلوله‌های توپ دشمن می‌لرزید، انگار که زلزله بود؛ و یک لحظه ایستادن کنار خاکریز ممکن نبود. بعضی از رزمندگان که پای قبضه هایشان ایستاده بودند، با اشاره می‌گفتند، که آنجا نایستیم و به داخل سنگر برویم. ما هم به علت رگبار ادوات دشمن، که مثل باران می‌بارید، سرزده و بی یاالله وارد سنگر شهید زال شدیم. سردار شهید ارسلان گفت مهمان نمی خواهید؟ یکباره صدای ملایمی به مزاح گفت:« لر بارون شدیم»؛ و آن کسی نبود جز سردار شهید حاج حسین خرازی، که با زال شوخی داشت. شهید ارسلان گفت:«حسین من ثابت میکنم که شما هم لر هستی» حاج حسین با لهجه اصفهانی گفت:« چطور؟» شهید زال یوسف پور گفت:« ای دهکردی په تو لر نیستی؟» شهید خرازی: «آخه این سجلدی می‌خواسته بنویسه لر، نوشته دهکردی، اینهم یک شناس من بودست» 👌 خلاصه(شوخی) برادر زال تا من را دید خیلی خوشحال شد و همدیگر را بغل کردیم، و آن محبتهای قبلی را مجددا تداعی کردیم. به شهید ارسلان گفت:« شما از کجا عزیز ناصری را میشناختی؟» شهید ارسلان حبیبی گفت:« ایشان برادر برادرم است و پسر عموی برادرم». شهید ارسلان از سال ۵۴ با برادرم عباس و پسر عمویم محمد طاهر دوست و حتی دست برادری و اخوت داده بودند؛ و به همین دلیل مرا این‌جور معرفی کرد که خیلی قشنگ بود. اینجا بود که شهید خرازی اظهار خوشحالی زیادی کرد و با خنده گفت:« آقا من، هم کمی لرم، و هم کمی اصفهانی، رو من حساب کنید؛ و به این خاطر، من برادر زال را بردم تو تیپ امام حسین که بتواند بقیه همشهریان را جذب کند. یادشان گرامی باد؛ آنها فرماندهان دلاوری بودند؛ هر ۳ نفرشان آسمانی شدند تا هم‌اکنون ما راحت زندگی کنیم. اینجا هم تمام شد و خداحافظی کرده و از هم جدا شدیم. کم‌کم برای عملیات فتح‌المبین آماده می شدیم که دوباره سعادتی پیدا کردم در خط مقدم، مجدداً سردارانِ هم‌تبارم، شهیدان زال و ارسلان را ملاقات کردم که چقدر خسته شده و بی‌خوابی کشیده بودند. در کمتر از بیست دقیقه با هم خوشُ بش و احوالپرسیِ گرمی کردیم و حلالیت طلبیدیم. بعد از مدتی خبر شهادت ارسلان حبیبی را شنیدم؛ آن زمان من هم مجروح شده بودم؛ و از برادر زال هم مدتی بی‌خبر بودم تا عملیات بیت المقدس؛ که باز هم مجدداً افتخار ملاقاتِ ایشان را به عنوان یک فرمانده دلیرِ گردان امام سجاد(ع) از لشکر همیشه پیروز امام حسین (ع) اصفهان در عملیات بیت المقدس و فتح بزرگ خرمشهر، پیدا کردم. سرانجام دوم خرداد ماه سال ۱۳۶۱ در اوج پیروزی در خرمشهر، برادر زال یوسف پور به درجه شهادت نائل گردید. روحش شاد و یادش گرامی باد راوی: عزیز ناصری پیدنی @defae_moghadas